ملاقات با امام زمان (عج)

روش های تزکیه نفس 3
امروز جمعه 15 تیر 1403
تبليغات تبليغات

ارتباط با امام زمان (عج)

آیت الله بهجت

كجا رفتند كسانی كه با صاحب الزمان ارتباط داشتند؟ ما خود را بیچاره كرده ‎ایم كه قطع ارتباط نموده ‎ایم و گویا هیچ نداریم. آیا آن ها از ما فقیرتر بودند؟ اگر بفرمائید به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است كه چرا به انجام واجبات و ترك محرّمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است زیرا پرهیزگارترین مردم كسی است كه از كارهای حرام بپرهیزد. ترك واجبات و ارتكاب محرّمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.(1)

 

سیره عملی بزرگان در ارتباط و انس با امام زمان (عج)

علّامه سید مهدی بحرالعلوم(ره): این بزرگوار یكی از مشتاقان و ارادتمندان حقیقی حضرت ولی عصر(ع) بوده ‎اند، كه پیوسته متوسّل به آن حضرت می شدند.

ایشان در زمان تحصیل با میرزای قمی (ره) همدرس بودند و مرحوم میرزا می گوید: چون استعدادش زیاد نبود من غالباً درس ها را برای ایشان تقریر می كردم. بعد از اینكه من به ایران آمدم و چندسالی گذشت بار دیگر به زیارت عتبات عالیات موفّق شدم. در این زمان سید بحرالعلوم اشتهار علمی زیادی پیدا كرده بود و وقتی با ایشان ملاقات كردم، ایشان را دریای موّاجی از علم دیدم. وقتی سّر قضیه را از ایشان جویا شدم، در خلوت اینگونه برایم تعریف كردند:

«شبی به مسجد كوفه رفته بودم، دیدم آقایم حضرت ولی عصر(ع) مشغول عبادت است ایستادم و سلام كردم. جوابم را مرحمت فرمودند و دستور دادند پیش بروم. من كمی جلو رفتم ولی ادب كردم و جلوتر نرفتم. فرمودند: جلوتر بیا، پس چند قدمی جلوتر رفتم باز هم فرمودند: جلوتر بیا. و من نزدیك شدم تا آنكه او آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت و به سینه مباركش چسبانید. در آن هنگام آنچه را خداوند متعال می خواست كه به قلب و سینه من سرازیر شود، سرازیر شد.»[2]

البته در موارد دیگری نیز عنایات حضرت (ع) شامل حال ایشان گردیده و موفق به زیارت حضرت شده ‎اند، كه ما به ذكر همین مورد اكتفاء می كنیم.[3]

 

صدوق

شیخ صدوق(ره):

شیخ طوسی و دیگران روایت كرده ‎اند كه: علی بن بابویه (ره) كه پدر شیخ صدوق (ره) و از علماء بود، عریضه ای خدمت حضرت ولی عصر (عج) نوشت و در آن از حضرت خواهش كرده بود كه دعا كنند خداوند فرزندی به ایشان عطا نماید. و این عریضه را توسط حسین بن روح (ره) ـ نائب خاص حضرت ـ خدمت آن وجود مقدس فرستاد. جواب آن را حضرت اینگونه مرقوم فرمودند: «برای تو دعا كردیم و خداوند به زودی دو فرزند نیكو كرامت فرماید». خداوند دو فرزند به نامهای «محمّد و حسین» به ایشان عنایت كرد كه«محمّد» معروف به شیخ صدوق و صاحب كتابهای بسیاری از جمله «من لا یحضره الفقیه» است. و «حسین» نیز بسیاری از فضلاء و محدثین از نسل ایشان بوجود آمده ‎اند. و شیخ صدوق پیوسته افتخار می كرد كه من به دعای حضرت مهدی (عج) متولد شده ‎ام.[4]

 

وضعیت‏حوزه‏های علمیه در زمان فقیه محقق مقدس اردبیلی(1)

مرحوم مقدس اردبیلی(ره):

سید میر علّام تفرشی از شاگردان ایشان می گوید: شبی در تاریكی استادم را دیدم كه به سمت حرم امیرمؤمنان (ع) آمدند در به روی ایشان باز شد، داخل رفتند و صدای مكالمه ‎ای را می شنیدم. بعد دوباره در باز شد بیرون آمدند و به سمت مسجد كوفه رفتند. من نیز ایشان را دنبال كردم.در آنجا نیز وارد محراب امیرالمومنین(ع) شدند و من صدای مكالمة مبهمی را شنیدم. در برگشت به سمت نجف ایشان متوجه من شدند. من ایشان را به امیرمؤمنان(ع) قسم دادم كه قضیه امشب چه بود. ایشان بعد از اینكه از من قول گرفت: این قضیه را تا آخر عمرشان برای كسی نگویم، فرمودند: بعضی مسائل مشكل برایم پیش آمده بود كه در حّل آنها متحیّر بودم. از این رو متوسّل به امیر مؤمنان شدم، ایشان مرا به فرزندشان حضرت مهدی (ع) كه امام زمان ماست ارجاع دادند و فرمودند: ایشان در مسجد كوفه ‎اند. به آنجا آمدم سؤال ها را جواب گرفتم و اكنون به نجف بر می گردم.[5]

 

میرزای شیرازی

آیة الله میرزای شیرازی (ره):

در زمانی كه استعمار انگلیس امتیاز انحصاری كشت و فروش توتون و تنباكو را در ایران بدست گرفت و قصد نفوذ و استعمار كشور را داشت، علماء در صدد مقابله بر آمدند. آیة الله سید محمد فشاركی نزد استادشان میرزای شیرازی بزرگ آمده و طی صحبت صریحی از ایشان می خواهند، بر علیه استعمار انگلیس قیام كرده و موضع شدیدی اتّخاذ نماید. حضرت آیة الله العظمی میرزای شیرازی نظری به ایشان افكنده می فرماید: «مدّتهاست كه در فكر آن بودم ودر این مدّت، جهات مختلف این فتوی را بررسی كردم تا اینكه دیروز به نتیجة نهائی رسیدم و امروز به سرداب مقدّس رفتم تا از مولایم امام زمان (ع) اجازة حكم بگیرم و آقا نیز اجازه فرمودند و قبل از آمدن شما حكم را نوشتم». و اینگونه بود كه ایشان حكم الهی خود را به این مضمون صادر كردند.«الیوم استعمال توتون و تنباكو بأیّ نحوكان، در حكم محاربة با امام زمان ـ سلام الله علیه ـ است.»وطومار استعمار را در كشور ایران با عنایت حضرت ولی عصر (عج) در آن زمان در هم پیچیدند.[6]

 

سید ابوالحسن اصفهانی

 

آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره): آیة الله بهجت (حفظه الله) فرمودند: «آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یكی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه كرد. شخصی به ایشان اعتراض می‎كند كه چرا از سهم امام (ع) اینگونه مجالس را برگذار می كنید. ایشان به شخص معترض ورقة سبزی را نشان داده بود كه بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بود و ایشان هم یقین كرده بود كه ورقه از جانب حضرت است كه به مرحوم سید اجازه داده بود كه: «سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف نماید.»[7]

 

 

 

آیت اللہ العظمی مرعشی نجفی

حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی (ره):

بنابر آنچه در زندگینامة معظّم‎له ذكر شده، ایشان سه مرتبه موفق به تشرّف به خدمت حضرت شدند، كه ما در اینجا یك مورد را به طور اختصار ذكر می كنیم: «در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در نجف اشرف شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیة‎الله الاعظم (عج) داشتم. با خود عهد كردم كه چهل شب چهار‎شنبه پیاده به مسجد سهله بروم؛ به این نیّت كه جمال آقا صاحب الامر (علیه السلام) را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً این شب، رفتنم از نجف به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیك مسجد سهله خندقی بود. هنگامی كه به آنجا رسیدم بر اثر تاریكی شب وحشت و ترس وجودِ مرا فرا گرفت... ناگهان صدای پائی از دنبال سر شنیدم كه بیشتر ترسیدم. برگشتم به عقب، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم. نزدیك آمد و با صدای فصیح گفت: «ای سید، سلام علیكم» ترس و وحشت به كلی از وجودم رفت و تعجب آور بود كه در این تاریكی ایشان چگونه متوجّه سیادت من شد. به هر حال سخن گفته و می رفتیم. از من سؤال كرد: قصد كجا داری؟گفتم مسجد سهله. گفت: به چه جهت؟ گفتم: به قصد تشّرف زیارت ولی عصر (ع) مقداری كه رفتیم به مسجد زیدبن صوحان رسیدیم، داخل شده و نماز خواندیم و بعد از دعائی كه سیّد خواند كه كأن دیوار و سنگها با او دعا می خواندند انقلاب عجیبی در خودم احساس كردم كه از وصف آن عاجزم. بعد سیّد فرمود: تو گرسنه‎ ای و سه قرص نان و سه خیار سبز تازه در سفره داشت كه باهم خوردیم و من به این معنی منتقل نشدم كه در وسط زمستان خیار تازه از كجا آمده سپس داخل مسجد سهله شده ایشان اعمال مقامات را انجام دادند ومن هم تبعیت كردم و نماز مغرب و عشاء را هم به ایشان اقتدا نمودم... بعد به ایشان گفتم: چای و قهوه و یا دخانیات میل دارید؟ فرمودند: اینها از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم»... بعد صحبتهائی بین آن بزرگوار و آقای مرعشی رّد و بدل می شود و آقا سفارشاتی به ایشان می كنند از جمله تأكید بر خواندن زیارت عاشوراء و قرائت قرآن. سپس آقای مرعشی به جهت حاجتی از مسجد بیرون رفته و به ذهنشان خطور میكند كه این بزرگوار كیستند؟ برمی گردد و دیگر آقارا نمی بیند و یقین می كند كه حجةبن ‎الحسن المهدی (ع) بوده ‎اند.»[8]

یكی دیگر از تشرفات ایشان در سامرّاء[9] در سرداب مقدّس بعد از اینكه چند شب در آنجا بیتوته كرده و به حضرت متوسل می شوند، رخ می دهد و تشرف دیگر در مسیر رفتن به امامزاده سید محمد (ع) حاصل می گردد.[10]

 

آیت الله سید علی قاضی طباطبایی

حضرت آیة الله قاضی(ره):

آقا سیّد هاشم حدّاد فرموده اند: «حضرت آقا ]آیة الله قاضی[ خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور كلی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر خصوص كلمة «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می‎كردند. یك روز یك نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه مشرّف شده ‎اید؟

فرمودند: كور است هر چشمی كه صبح از خواب بیدار شود ودر اوّلین نظر نگاهش به امام زمان (عج)نیفتد.»[11]

ادأب و عادت ایشان در تربیت شاگردان بر این بوده كه در ابتدا احادیث مربوط به غیبت و ظهور ولی عصر (عج) را برای آنها تدریس می ‎فرمودند.[12]

مرحوم علامه طباطبائی نقل كرده ‎اند كه: «مرحوم قاضی می‎فرمود، در روایت است وقتی حضرت قائم ظهور می‎كند و یاران ایشان گِرد او جمع می شوند حضرت به آنها مطلبی می گوید كه همه گرد عالم متفرّق می شوند و چون دارای طّی ‎الارض هستند همه جا را تفحص كرده، درمی یابند كه غیر از ایشان كسی دارای ولایت مطلقة الهیه نیست، به مكه بر می گردند و با ایشان بیعت میكنند. آنگاه ایشان فرمودند: آن كلمه ای راكه حضرت به یاران خویش می گوید و متفرق می شوند من می‎دانم كه چیست.» و این سخن بلندی است كه مرحوم قاضی (ره) فرمودند.[13]

 

توسّل به حضرت مهدی (عج)جهت شهریة طلاب: بارها پیش آمده، كه وجوهات به جهت شهریة طلاب به دست مراجع نرسیده وآن بزرگواران و یا نمایندة آنها با توسّل به محضر ولی عصر (ع) به طور معجزه آسا، پول مورد نیاز را دریافت كرده ‎اند. از جمله اینكه موقعی چند ماه شهریة طلاب نمی‎رسد و پولی در اختیار حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره) نبوده و متوسّل به ولی عصر (عج) می شوند بعد از ظهری، آقای گلپایگانی در خواب می شنوند كه منادی ندا می كند: به آشیخ عبدالكریم ‎بگویند كه از گریه ‎های امام زمان (ع) وجوه متوجه قم شد. بعد كه به حاج شیخ میگویند، ایشان می فرماید: یك نفر آمده و تقبّل كرده هرماه شهریة طلاب را بدهد.[14] در قضیة دیگر حضرت آیة الله گلپایگانی فرموده بودند: در زمان حاج شیخ عبدالكریم ، طلبه‎ ها از مقسّم شهریة ایشان آشیخ محمّد تقی بافقی درخواست عبای زمستانی می كنند. او با حاج شیخ در میان می گذارد، حاج شیخ می فرماید: از كجا بیاورم. بالاخره آقای بافقی می گوید من به جمكران می روم و از امام زمان می‎گیرم. شب جمعه‎ ای به جمكران رفته متوسّل به حضرت می‎شوند و فردا خدمت حاج شیخ آمده می‎گوید: آقا وعده دادند چهارصد عبا به تعداد طلاب مرحمت نمایند. و روز شنبه یكی از تجاّر چهار‎صد عبا می‎آورد و بین طلاب تقسیم می‎گردد.[15]

 

حضرت آیت الله سید رضا بهاءالدینی

حضرت آیة الله العظمی بهاءالدینی (ره):

حجةالاسلام حیدری كاشانی در كتاب سیری در آفاق اینگونه نقل كرده ‎اند: «آنچه خود از دو لب مبارك حضرت آیة الله بهاءالدینی(ره) شنیدم، این بود كه فرمودند: ‌مدّت شصت سال بود كه ما آرزوی زیارت حضرت را داشتیم یك روز در حال نقاهت و كسالت در این اطاق خوابیده بودم یك مرتبه آقا از در اطاق دیگر وارد شد.سلام محكمی به من كرد آن‎چنان سلامی كه در مدت شصت سال كسی چنین سلامی به ما نكرده بود . و آن قدر گیج شدیم كه نفهمیدیم جواب سلام را دادیم یا نه. آقا تبسّمی كرد و احوالپرسی و از آن در خارج شد.»[16]

یكی دیگر از شاگردان ایشان می گوید: «‌مدّتی بود آقا در قنوت نماز‎ها تغییر رویه داده و به جای دعاهای مرسوم، دعای فرج حضرت ولی عصر (عج) «اللّهم كن لولیّك الحجة بن الحسن(ع)...» را می خواندند . وقتی در فرصت مناسبی علت را از ایشان جویا شدیم، فرمودند: «‌حضرت پیغام دادند در قنوت به‎ من دعا كنید.» [17]

این بود چند نمونه از ارتباط سربازان حضرت ولی عصر (عج) با مولای خویش و توجه و عنایت آن وجود مقدّس به عاشقان حقیقی خود، به امید اینكه ما نیز مورد عنایات و توجهات خاص آن حضرت قرار بگیریم ان شاء الله.

 

نویسنده: مهدی رحیمی با تلخیص

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

[1] در محضر آیت الله العظمی بهجت (حفظه الله) ـ ص361 ، محمد حسین رخشاد؛ مؤسسه فرهنگی سماء

[2] . نجم الثاقب ـ ص473 (باتلخیص)، میرزا حسین نوری (ره)، انتشارات آستان مقدس صاحب الزمان (عج)

[3] . همان/ صفحات 474 /478

[4] . عنایات حضرت مهدی (ع) به علماء و طلاب ، ص263 ، محمد رضا باقی اصفهانی

[5] . نجم الثاقب (همان) ص454

[6] . عنایت حضرت مهدی (ع) به علماء و طلاب ـ ص48

[7] . در محضر آیة الله العظمی بهجت(حفظه الله) ـ ص281

[8] . شیفتگان حضرت مهدی (عج) ـ ج 1 ـ ص 130، احمد قاضی زاهدی گلپایگانی، نشر حاذق /قم /ششم /آذر 1376

[9] . همان / ص139

[10] همان /ص135

[11] . اسوة عارفان: (گفته ها و ناگفته ها دربارة مرحوم قاضی(ره)) ص109 ـ صادق حسن زاده، محمودطیار مراغی

[12] . همان ص172

[13] . مهر تابان ـ ص226 ـ علامه سید حسین حسینی طهرانی – انتشارات باقرالعلوم / اول / دورة علوم و معارف اسلام (بی تا)

[14] . شیفتگان حضرت مهدی (عج) ج1 ـ ص125

[15] . همان ص223

[16] . سیری در آفاق ـ(زندگینامة حضرت آیة الله العظمی بهاالدینی (ره)) ـ ص375ـ حسین حیدری كاشانی

[17] . حاج آقا رضا بهاء الدینی، آیت بصیرت / ص107 ، سید حسن شفیعی، چاپ قدس، اول / 1375

 

آخرين ارسالي هاي انجمن

روش های تزکیه نفس 3

روش های تزکیه ی نفس

قسمت سوم و پایانی

 

روش های تزکیه ی نفس

قسمت سوم و پایانی

در قسمت دوم به رابطه ی اعمال با تزکیه و تحصیل حکمت به عنوان روش اول تزکیه ی نفس از نظر ملاصدرا پرداختیم و در قسمت سوم و پایانی به روش های کاربردی تزکیه ی نفس و نتیجه گیری می پردازیم.

ب. روش‏هاي كاربردي تزكيه نفس

ملّاصدرا دستورالعمل‏هاي دقيقي براي تزكيه نفس، به ويژه با رويكرد نتيجه‏بخش بودن آن در معرفت، ارائه كرده كه عمده‏ترين و اساسي‏ترين دستورات وي عبارتند از:
1. رياضت: ملّاصدرا در انتقادات خود بر ابن‏سينا، به اين نكته توجه كرده كه علي‏رغم هوش و ذكاوتش، نتوانسته است مسئله معاد جسماني را حل كند. ايشان درباره دليل عدم توانايي او نوشته است: بدان كه اين مسئله دقيق و امثال آن از احكام موجودات، ممكن نيست به دست آيند، مگر از طريق مكاشفات باطني، مشاهدات سرّي، و معاينات وجودي. و حفظ قواعد بحثي در آنها به تنهايي مثمر ثمر نيست، و اين مكاشفات و مشاهدات جز با رياضت‏ها و مجاهدات در خلوت به دست نمي‏آيد.74 با توجه به اين عبارت، نظر ملّاصدرا بر آن است كه بسياري از مسائل فلسفي بدون رياضت‏كشي و مجاهدات، قابل درك و فهم نيست. حتي از توصيه‏هاي خود بر كتاب‏هايش روشن شد كه سالك طريق حكمت و معرفت بايد نفس خود را با مجاهدت‏هاي فراوان به زحمت اندازد تا به توفيق نايل آيد.75
بر اين اساس، او حكيم (كسي كه مباحث نظري حكمت را تحصيل نمايد) و طالبان حكمت را به رياضت و مجاهدت توصيه كرده است؛ زيرا مراتب فهم انسان‏ها از حقايق اشيا، بسته به كمّ و كيف رياضت‏هاي آنها درباره امور شيطاني، نفساني، وهماني، و دنيوي متفاوت، و رياضت‏كش‏ترين آنها داراي قوي‏ترين، بيشترين، و صحيح‏ترين فهم و درك است.76 او در توصيه به اهل كلام، نسبت به فهم اسرار شريعت الهي بر اين نكته تأكيد كرده است.77 چنان‏كه روشن است، رياضت بر پايه مبارزه با شهوات و نفسانيات شكل مي‏گيرد و از اين‏رو، زنگارهاي شهوات و معاصي را از صفحه دل مي‏زدايد.78
الف ـ انواع رياضت: ملّاصدرا در واقع، دو نوع رياضت و مجاهده را براي اين هدف در نظر دارد: يكي رياضت عقلي و ديگري رياضت عملي.79
در باب «رياضت عقلي»، نكات شايان توجهي وجود دارند. مسائلي مثل برهان «عرشي» او بر توحيد واجب تعالي،80 بحث «فاعل و غايت» (علّيت آن دو)،81 درك و تمييز صحيح مسائل و مباحث مربوط به «مُثُل» افلاطوني،82 و مباحث مربوط به «كلّي طبيعي»،83 بدون رياضت‏هاي عقلي و فلسفي قابل فهم و درك نيستند. از اين‏رو، صرفا رياضت عملي راه به جايي نمي‏برد.84
در باب «رياضت عملي» نيز او مهم‏ترين و اساسي‏ترين رياضت‏ها را رياضت شرعي مي‏داند. رياضت شرعي در حقيقت، پاي‏بندي به اصول و احكام عملي شرع مقدّس است.85 بر اين اساس، حكيم را به كار بست اوضاع و اعمال شرعي توصيه اكيد كرده است.86

ب ـ معنا و مراتب رياضت:

«رياضت» به معناي منع از خواسته‏ها و خوشامدهاست و داراي دو قسم «جسماني» و «روحاني» است. قسم جسماني نيز دو نوع «خارجي» و «داخلي» دارد كه رياضت خارجي همان محاربه با دشمنان خداست. رياضت داخلي نيز بر دو قسم است: 1. تطهير بدن از نجاسات ظاهري؛ 2. «اتيان» كه يا مالي است و يا بدني. رياضت مالي يا قابل تكرار است و يا غيرقابل تكرار؛ اما رياضت بدني يا مربوط به ترك است و يا مربوط به انجام دادن. رياضت مربوط به ترك يا ترك لازم است، مثل روزه، و يا ترك متعدّي است، مانند ترك مردم‏آزاري؛ از قبيل ترك غيبت و فحش. رياضت مربوط به فعل (انجام دادن) نيز يا لازم است يا متعدّي. فعل متعدي مانند ذبح قرباني براي مساكين، و فعل لازم مانند نماز، ذكر و تسبيح. اما مجاهده روحاني به دو نوع «تزكيه» و «تحليه» تقسيم مي‏شود. تزكيه مربوط به رذايل قواي نفس، مثل كبر، حسد و حرص است، و تحليه مربوط به تحصيل فضايل و معارف نظري است.87
به هر حال، ملّاصدرا روش صحيح رياضت عرفا را اين‏گونه تبيين مي‏كند: روش سالكان طريق الي اللّه در توجه به خدا و رياضت اين است كه پس از توبه، به چهار امر ملتزم شوند: 1. جوع (گرسنگي)؛ 2. شب‏زنده‏داري كه دل را صفا و جلا مي‏دهد و صفاي حاصل از جوع را دو چندان مي‏كند؛ 3. همّت كه انسان را از اشتغال قلب به اغيار دور مي‏كند؛ 4. خلوت كه چشم و گوش را از اشتغالات حرام مسدود كرده، دل را آماده پذيرش انسان با عوالم برين مي‏گرداند.88
دليل اصلي اهميت رياضت در حكمت اين است كه از اساسي‏ترين روش‏هاي به ظهور رسيدن توانايي‏هاي نفس به شمار مي‏رود.89 بنابراين، از طريق رياضت، هم حيات عقلي نفس حاصل مي‏شود،90 هم كشف تام حقايق هستي در اين مسير تحقق مي‏يابد91 و هم زمينه‏سازي تحقق ايمان بدين‏وسيله صورت مي‏پذيرد.92 با توجه به همه اين نكات، ملّاصدرا معتدل‏ترين روش سلوك براي نيل به مقصد نهايي كمال و درجات جنود الرحمان را رياضت و مجاهدت نفس مي‏داند.93
نكته پاياني ـ همان‏گونه كه يادآوري شد ـ اينكه همه تلاش‏هاي انسانْ به شرط تأييد و عنايت الهي نتيجه مي‏دهد. در رياضت نيز همين‏گونه است و اگر مدد آسماني و تأييد قدسي خداوند يار سالك نباشد، چيزي جز مشقّت و سختي ظاهري در پي نخواهد داشت. بنابراين، در روند اين كار، بايد رضايت و عنايت الهي نيز جلب شود تا نتيجه مطلوب حاصل آيد.94 نكات فراواني در زمينه رياضت در بيانات عرفا و ائمّه اطهار عليهم‏السلامآمده است كه زبده‏ترين نكات آن در بيان ملّاصدرا آمده است.
2. رغبت به خدا: از جمله عوامل رفع خواطر، كه عامل تزكيه نفس نيز به شمار مي‏رود، رغبت به خدا و تقرّب به ساحت كبريايي اوست. ملّاصدرا در برشمردن وسايل و روش‏هاي تحقق اين عامل، نكات و مسائل شايان توجهي را يادآوري كرده است كه در تزكيه نفس نفش قابل ملاحظه‏اي ايفا مي‏كنند. وي در يك تقسيم‏بندي از اسباب و وسايل نيل به قرب الهي براي حاصل شدن تزكيه نفس، اركان و اصول تقوا و اخلاص در مسير كمال را ترسيم و تبيين كرده است95 كه شرح هر يك از اين امور، تفصيلي بيش از حد اين مقاله مي‏طلبد. البته نيل به قرب الهي، داراي موانع و حجاب‏هايي است كه نبايد بي‏توجه از كنار آنها گذشت. او برخي از اين موانع را يادآوري كرده است. از جمله اين موارد، مي‏توان به نكات ذيل اشاره كرد: شك‏هايي بي‏مورد و بي‏منطق درباره وجوب و امكان،96 تشويش در اسباب ديانت و معيشت،97 و لغزش در مباحث نظري مربوط به حدوث عالم.98
اهميت اين مسئله چنان زياد و چشمگير است كه خود ملّاصدرا در موارد مهم فلسفي، براي يافتن صفاي دل و تزكيه نفس، براي فهم دقيق مطلب و اخذ نتيجه مطلوب، به اين امر تكيه و توجه اساسي كرده است.99
3. خلوت‏گزيني: خلوت يكي از راه‏كارهاي مؤثر براي تزكيه نفس است؛ اما اين مهم در نيل به تقرّب نيز مؤثر است. علت اصلي تأثير خلوت گزيدن اين است كه سالك بسياري از امور متضاد با كمال و استكمال نفس را ترك مي‏كند و از همين‏رو، به پاك شدن صفحه دل از زنگارها و موانع كمال و رسيدن به مقام قرب عالم ملكوت و جبروت كمك شاياني مي‏نمايد.100 ملّاصدرا رغبت به خلوت را در رديف حالات والا و احوال كمالي نفس نوشته و مجموعه اين حالات را نتيجه‏بخش عشق الهي و معيّت با خداوند خوانده است.101 در نتيجه خلوت، تهذيب نفس حاصل مي‏شود و قرب الهي به بار مي‏آيد. از اين نظر، خلوت نزد عرفا و حكماي كامل، يكي از اسباب نيل به حقايق حكمت و معارف الهي به شمار مي‏رود.102
توجه و تأكيد بر دوري از هم‏صحبتي با جاهلان نيز در همين زمينه حايز اهميت است كه ملّاصدرا به شرح آن پرداخته است.103 از مهم‏ترين عوامل توفيق در سير و سلوك عملي و معنوي، دوري گزيدن از مردمان زمانه است. خود ملّاصدرا يكي از اساسي‏ترين سبب‏هاي موفقيت خود در حكمت را مرهون اين مسئله دانسته است.104 دوري از جاهلان، عدم قناعت بر مجرّد قيل و قال، و عدم اكتفا به ظاهر عبارات و اصطلاحات علمي، از مهم‏ترين اسباب و رازهاي موفقيت حكماي بزرگ بوده است كه خود ملّاصدرا بدان توصيه و تأكيد مي‏كند.
4. فكر و عمل: تفكر در باب اموري كه با فهم و درك حقايق هستي و معارف الهي مرتبطند و همچنين عمل به مقتضاي امور مربوط به حكمت، از عوامل تزكيه نفس و زمينه‏ساز فهم صحيح حكمت و مسائل آن به شمار مي‏رود. ملّاصدرا اين مسئله را در باب معنا و محتواي هدايت بيان كرده است: براي اين هدايت درهاي متعدد و راه‏هاي فراواني وجود دارد و اين راه‏ها و درها در حقيقت، مسائل علمي و مقاصد ديني هستند؛ زيرا هر قاعده كلي نقش قابل ملاحظه‏اي در به دست آوردن ملكه نوراني هدايت دارد؛ زيرا اگر نظري باشد تأثير آن در تنوير دل، مستقيم و بالذات است، و اگر عملي باشد تأثير آن در صفاي دل، تهذيب خاطر و طهارت نفس، به واسطه عمل به مقتضاي آن است.105 اين تأثير در واقع، به تكرار و تتابع عمل تا مرز ملكه شدن آن وابسته است. اهميت تكرار ادراكات و افكار، و كثرت تأمّلات، در تهذيب نفس فراوان است. او به برخي از جنبه‏هاي آن اشاره كرده است. اما نكته اصلي درباره چنين تأثيري آن است كه بدون عنايت ربّاني، اين اثر ظاهر نمي‏شود.106 بر اين اساس، او در مقدّمه حكمت متعاليه‏اش، يكي از شرايط اساسي تحصيل علوم، و فهم و حل پيچيدگي‏هاي حكمت را تصفيه فكر و تهذيب خيال دانسته است.107 او جنبه‏هاي رواني و فلسفي اين مسئله را در مباحث گوناگون مورد نقد و بررسي قرار داده است.108
5. نيّت: در انديشه ملّاصدرا، نيّت نقش قابل ملاحظه‏اي در حاصل شدن تزكيه و تهذيب نفس دارد. او مي‏گويد: اعمال شرعي و آداب ديني، نقش بسزايي در تزكيه و تهذيب نفس دارند،109 اما آنچه اين تأثير را عينيت مي‏بخشد عبارت است از: نيّت خالص.110 نيّت خالص در همه ابعاد زندگي يك انسان، به ويژه براي كسي كه در سير و سلوك عملي قرار دارد، نقشي اساسي ايفا مي‏كند و موجب مي‏شود در اعمال و انديشه‏ها و مقامات عرفاني خود، نتايج مطلوبي را مشاهده كند. بنابراين، از پايين‏ترين مراتب كمال تا عالي‏ترين مراحل آن، تلاش بدون نيّت نتيجه‏بخش نيست.111 البته صحّت و تحقق كامل نيّت خالص در دل انسان، از نوعي وابستگي اجمالي به اصول حكمت و معارف عقلي برخوردار است؛ بدين توضيح كه مباني كلي توحيد، نبوّت و معاد از يك‏سو، و شناخت مراتب هستي از ديگر سو، و پي بردن به جايگاه نفس در هندسه خلقت، انسان را از اغراض غير الهي دور مي‏كند و او را در مسير اغراض هستي‏شناختي و الهي قرار مي‏دهد. بنابراين، ملّاصدرا فقط حكما را داراي چنين مقامي از نيّت دانسته است.112 با توجه اين نكات، ملّاصدرا نيّت را از مهم‏ترين اركان نتيجه‏بخش اعمال عبادي و آداب شرعي دانسته است؛113 زيرا بر اساس روايات، نيّت ركن اصلي در تمثّل و تحقّق صورت‏هاي باطني انسان‏ها و حقايق در دل به شمار مي‏رود.114
6. جوع: جوع (گرسنگي) در تحليل ملّاصدرا، از جمله اموري به شمار مي‏آيد كه در اماته نفس (نفس حيواني) و احياي قلب (نفس انساني) سهم بسزايي دارد و موجب از بين رفتن بسياري از خواهش‏ها و هوس‏هاي نفساني و شهواني است و از اين طريق، آمادگي غيرقابل تصوري در نفس انساني نسبت به پذيرش حقايق و معارف جاري از عالم ملكوت حاصل مي‏شود.115 او مي‏نويسد: كسي كه بر مكروهات116 صبر كند، حيات قلبي و اطمينان نفس مژده اوست و مستحق رجوع به پروردگار خويش است.117 از اين‏رو، اميرالمؤمنين عليه‏السلام نيز رياضت نفس خود را، با جوع توضيح و تبيين كرده است.118 با تكيه بر بيان اميرالمؤمنين عليه‏السلام، ابن ابي‏الحديد نيز جوع را اصل رياضت دانسته است.119

ابن عربي درباره چهار ركن رياضت مي‏نويسد:

الجوع و السهر و الصمت والعزلة؛ فاثنان فاعلان و هما الجوع و العزلة، و اثنان منفعلان و هما السهر و الصمت.120
در ادامه مطلب، كه به شرح هر يك از اين چهار عامل تزكيه نفس مي‏پردازد، درباره جوع مي‏نويسد: جوع همان كم كردن غذاست و سالك نبايد بيش از نيازش به غذا دست دراز كند، بلكه بايد به اندازه‏اي از غذاها بهره گيرد كه او را براي انجام واجباتش محكم و سرپا نگه دارد؛ زيرا با سير شدن شكم، جوارح و جوانح انسان طغيان مي‏كنند و او را به سوي كارهاي نفساني يا شيطاني مي‏كشانند كه رهزن طريقت به شمار مي‏روند.121 سيري شكم ضررهاي جسمي و روحي متعددي در پي دارد كه در روايات به برخي از آنها اشاره شده، و مراعات حال شكم از جمله حقوق اعضاي انسان است كه در اين دنيا بر گردن انسان گذارده شده است.122 بنابراين، توصيه‏هاي فراواني بر جوع شده است.123 عمده‏ترين مصداق گرسنگي شرعي، روزه است كه وجود انسان را از بسياري رذايل و شهوات خالي مي‏گرداند.124
7. سهر: «سهر»، يعني شب‏زنده‏داري يا سحرخيزي براي مناجات با پروردگار و ايجاد ارتباط با عالم ملكوت، از نتايج مفيد جوع به شمار مي‏آيد كه نقش قابل ملاحظه‏اي در تزكيه نفس و رياضت دارد.125 از اين‏رو، در روايات، تأكيدها و توصيه‏هاي فراواني نسبت به اين مسئله شده است.126 امام صادق عليه‏السلام جوع و سهر را يكي از اسباب و عوامل زدودن حجاب بين خدا و انسان (نفس و هوا و هوس آن) معرفي كرده است.127
8. صمت:ابن عربي در توضيح ركن سوم رياضت، «صمت» را اين‏گونه توصيف كرده است: صمت آن است كه سالك با كسي سخن نگويد، و اگر يكي از اجنّه يا انسان‏ها با او سخني گفت، نبايد غير از سخن ضروري و واجب چيزي بگويد.128
ملّاصدرا در اين باب مي‏گويد: حرص قلب براي سخن گفتن، بسيار بزرگ و شديد است. معالجه چنين حرصي ضروري است و فقط با صمت معالجه مي‏شود. پس صمت عقل را بارور مي‏كند، تقوا و ورع را جلب مي‏نمايد، و با تلقين حكمت بر عقل، زبان را بر تكلّم با آن حكمت جاري مي‏سازد.129
در روايات نيز تعابير متفاوتي درباره صمت به كار رفته است؛ از جمله: «دليل التفكر»؛ «من علامات الفقه»؛130 «باب من ابواب الحكمة و يكسب المحبّة»؛131 «كنزٌ وافرٌ»؛ «شعار المحققين بحقائق ما سبق و هو مفتاح كلّ راحة من الدنيا و الآخرة»؛132 از عوامل كمال عقل؛133 عامل نه جزء از ده جزء عبادت؛ «مرآه‏الحكمة»؛134 و «اول العلم».135
9. عزلت: ملّاصدرا ضمن تعريف و توصيف دقيق «عزلت»، آن را به عنوان يكي از راه‏هاي رياضت، تزكيه نفس و درك حقايق، مورد تأكيد و توصيه قرار داده و نوشته است: سرآمد همه امور براي كسي كه خداوند به او فطرتي صاف، ذكاوتي شديد، طبعي لطيف، فهمي گيرا، و استعدادي فراوان داده، اين است كه به امور پست دنيوي و جاه‏طلبي مشغول نباشد، بلكه از اموري كه مانع كمالند دوري كند و با خلوت انس گيرد. در اين روش، بايد به اين امور توجه كند: حضور قلب داشته باشد، همّتش را جمع، و فكرش را در امور الهي جمع كند و البته بايد همه علوم مربوط به فهم علمي شريعت و حقايق را كسب نمايد.136 بر اساس اين عبارات، «عزلت» به معناي عدم اشتغال به امور دنيوي و شهرت‏طلبي است كه شناخت حقايق را به دنبال دارد. او مي‏گويد: هنگامي انسان به عزلت راغب مي‏شود كه به دنبال حقايق اشيا و حالات كمالي نفس باشد.137
انسان، كه از سنخ والاي ملكوت است، با تعلّق گرفتن به اين عالم خاكي، گرفتار اشتغالاتي شده كه او را از اصل خود دور كرده است. اين اشتغالات از آن‏روست كه با استفاده از اين ابزارها و امكانات، به قرب الهي نايل شده و وجودش را از تحصيل اغراض پست دنيوي مثل امور شهواني و غضبي منصرف گرداند. اين هدف براي انسان به دست نمي‏آيد، مگر از طريق خلوت‏گزيني و عزلت از امور دنيوي. بدين‏روي، در حديث وارد شده است:
إنّ الاستيناس بالناس علامة الإفلاس؛138 انس گرفتن با مردم نشانه ورشكستگي است.
از همين‏روست كه بسياري از عرفا و اولياي الهي، خلوت و دوري از مردم را برگزيده و به «چلّه‏نشيني» مي‏پردازند و از اين طريق به بسياري از معارف و حقايق هستي دست مي‏يابند؛ زيرا اشتغال قلب به امور الهي در خلوت، از اموري است كه موجب كشف حقايق و اسرار الهي براي انسان مي‏شود.139
با توجه به اين عبارت، «عزلت» از لحاظ محتوا، داراي برنامه عملي و مبناي نظري ويژه‏اي است. مبناي نظري، كه وابسته به نيّت و قصد سالك است، عبارت است از: رياضت، تزكيه نفس و نيل به حقايق. اما برنامه عملي و محتواي عزلت شامل اموري مثل انس گرفتن با ذكر خداوند، تفكر در صنع الهي و ملكوت الهي،140 و زهد و تقوا در دنيا141 كه مبتني بر دوري از مخلوقات است. ملّاصدرا در شرح اين نكات مي‏نويسد: آگاه باش! عده‏اي از صوفي‏هاي رسمي (آنان كه به تصوف شهرت دارند) به دليل عدم آگاهي از حقايق، عزلت و دوري از مردم را انتخاب كرده، منابع ادراكي را نيز مسدود نموده‏اند؛ به اين گمان كه راه و روش نيل به كمالات و توجه به عالم ملكوت همين است. اما اينان در خطا و اشتباهند؛ زيرا مسدود كردن حواس و ادراكات حسي اساسا ريشه بسياري از ادراكات را مي‏خشكاند و ترك معاشرت با مردم نيز نفاق و وسواس را در دل ايجاد مي‏كند و علاوه بر اين، مانع انجام بسياري از سنّت‏هاي اسلامي شده، انسان را از اخلاق الهي دور مي‏سازد. همچنين روش‏هاي تحصيل علوم عقلي، حسّي، و شرعي و الهي را مسدود و متروك مي‏گرداند. از اين‏رو، انسان را در جهالت و گمراهي فرومي‏برد.142
روشن است كه ملّاصدرا همه لذت عزلت را در ادراكات و فرايندهاي عقلي مي‏بيند. بر اين اساس، معناي «عزلت» و خلوت گزيدن، انقطاع اجتماعي و ظاهري از مردم نيست، بلكه انقطاع فكري، عقيدتي و معنوي از مردم است. از اين‏رو، جمع ميان عزلت و معاشرت دستور و برنامه ملّاصدرا براي رياضت است.
فوايد معاشرت و اختلاط با مردم نيز كم نيست، و در مراحل سير و سلوك علمي و عملي به نفع انسان است. بسياري از مقاصد شرعي و الهي و امور دنيوي با معاشرت مردم حاصل مي‏شوند؛ مانند تعليم و تعلّم، عبادت‏هاي جمعي مثل نماز جمعه و جماعت، زيارت برادران ديني، تواضع، استفاده از تجارب ديگران، درس و عبرت گرفتن از مردم براي رشد و كمال اخلاقي، و ازدواج و توليد نسل.143
بر اساس اين عبارت، نظر ملّاصدرا اين است كه عزلت و معاشرت، دو امر مجزّا از يكديگرند و هر دو از امور نسبي به شمار مي‏روند. يعني نه مي‏توان عزلت را به طور مطلق براي رياضت ترجيح داد و نه معاشرت به طور مطلق منافي با رياضت است، بلكه براي بعضي از سالكان، عزلت مناسب است و براي بعضي ديگر، معاشرت متناسب با كمال و رياضت.
البته اگر عبارت پيشين با دقت بررسي شود، روشن مي‏شود كه عزلت از لحاظ شرعي، فقط در مواردي مشروع است كه انزوا و دوري از اجتماع و احكام و معارف اسلامي را در پي نداشته باشد، مگر زماني كه اولويتي مثل كسب فضايل اخلاقي و اجتناب از رذايل نفساني، يا كسب حقايق علمي و معرفتي از طريق خلوت و مناجات با خداوند و تفكر در آفاق انفس در ميان باشد.
ابن عربي «عزلت» را در معنايي اخلاقي و عرفاني تلقّي كرده كه به اين تحليل نزديك‏تر است.144 عزلت در اين رويكرد، يك مفهوم معرفتي و عملي و فكري و عقيدتي است و در كمتر موردي از برنامه‏هاي سير و سلوك و رياضت، به عنوان اجتناب از مباشرت با مردم تلقّي شده است. مباحث مفصل درباره آداب، حكمت، فوايد و روايات آن را بايد در كتب و مباحث عرفاني جست‏وجو و بررسي كرد.145
10. رفع خواطر: بعضي از علماي اسلامي146 گفته‏اند: آگاه باش! جوهر ناطق انساني، قلب حقيقي به شمار مي‏رود. قلب مانند هدفي است كه نصب شده و از هر سو، به سوي آن تيري پرتاب مي‏شود؛ تيرهايي از حواس پنج‏گانه، تيرهايي هم از حواس دروني مثل شهوت، غضب، خيال، و اخلاق زشت. هر يك از اين امور اثري بر دل مي‏گذارد و دل را به حالت گوناگوني دگرگون مي‏كند. بنابراين، دل انسان دايم در حال تغيير و تحوّل است؛ حتي اگر انسان حواس خود را كنترل كند، امور دروني وي در جريان هستند و به كار خود ادامه مي‏دهند. مؤثرترين عامل تحوّل دل، افكار و اذكارند كه همه اعمال و اراده‏هاي انسان را كنترل و اداره مي‏كنند.147
خود ملّاصدرا همين روند از كيفيت تحقق اعمال انسان را اين‏گونه تفصيل و شرح داده است: نخستين چيزي كه بر عرصه دل وارد مي‏شود، «خواطر» (خاطر) ناميده مي‏شود و عبارت است از: صورت علمي؛ «حديث‏النفس» هم ناميده مي‏شود. دومين چيزي كه در پي خواطر در دل ايجاد مي‏شود، هيجان رغبت نسبت به آن خاطر است. اين هيجان، «ميل‏الطبع» ناميده مي‏شود. سوم حكم دل است بر اينكه آن خاطر سزاوار عمل است يا نه كه «اعتقاد قلبي» ناميده مي‏شود. چهارم تصميم بر التفات نسبت به محتواي خاطر يا انصراف از آن است و «همّت و قصد» ناميده مي‏شود.148
در نقد اين مطلب، فقط دو نكته مهم وجود دارد و آن اينكه «خاطر» غير حديث نفس است. «خاطر» اولين وارد بر دل انسان است كه از عالم غيب بر دل او جاري مي‏شود و داراي دو قسم «ملكي» و «شيطاني» است149 و ارتباطي با حديث نفس ندارد. اما پس از ورود آن به عرصه دل، نفس و قواي مرتبط با محتواي خاطر (گاه قوّه عقلي، گاه قوّه خيالي، و گاه قواي حيواني، مثل شهوت و غضب) به محادثه با آن مي‏پردازند و از مداومت و تكرار اين حادثه، حالت حديث نفس پديد مي‏آيد.150 سپس مراحل بعدي تحقق مي‏يابد.
نكته ديگر اينكه ملّاصدرا همه خواطر، اعم از ملكي و شيطاني، را تجلّي الهي مي‏داند كه اين نكته را در بحث «معاد» اسفار مورد توجه قرار داده است.151 ناگفته نماند كه اين تحليل از خواطر در واقع برگرفته از عبارات و تحليل‏هاي عرفاني ابن عربي است152 و مطالبي نيز از وي نقل كرده است. دليل اين تحليل آن است كه با استناد به آيه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.» (الرحمن: 29) و تجلّي آن از سوي حضرت حق بر دل انسان (تجلّي كل يوم هو في شأن)، دل انسان به حالات متفاوتي منقلب مي‏شود و از اين‏رو، دل انسان را «قلب» ناميده‏اند.153 بنابراين، هر حالي كه وارد قلب انسان مي‏شود تجلّي الهي است.154
روشن است كه حدوث و ورود خواطر در دل انسان به دو شيوه يا يكي از دو نوع اتفاق مي‏افتد: قسمي كه انسان را به شرور دعوت و بدان وادار مي‏كند؛ و قسمي كه به امور خير مي‏كشاند. اوّلي خاطر مذموم است كه «وسواس» ناميده مي‏شود، و دومي خاطر محمود است كه «الهام» خوانده مي‏شود.155 از اين‏رو، ملّاصدرا به تهذيب خاطر براي رسيدن به تهذيب نفس و صفاي دل توصيه كرده است.156 او دو شيوه براي اين مهم توصيه مي‏كند:
1. بررسي آنها بر اساس ميزان شرع كه در اين‏باره مي‏نويسد: كسي كه توانسته است خواطر را تشخيص دهد، آنها را در اولين گام، با ترازوي شريعت سنجيده است. اگر مطابق بوده آن را امضا كرده، و اگر مخالف بوده آن را رد نموده است. و اگر مساوي بوده خواطري را كه به مخالفت هوا و هوس نزديك‏ترند برگزيده است.157 اساسا علم به خواطر و محك زدن آنها با ملاك شريعت نبوي يكي از مهم‏ترين شرايط و مقامات علمي و معرفتي است.158 از اين‏رو، عرفاي والامقامْ شريعت نبوي و افاضات ائمّه اطهار عليهم‏السلام را از جمله مهم‏ترين ملاك‏هاي تشخيص كشف معرفي كرده‏اند.159 از سوي ديگر، عالمان بر خواطر، جايگاه ويژه‏اي در بيان حقايق و معارف الهي قايلند كه در روايات مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است.160
2. توجه به خودشناسي در همه ابعاد ممكن آن، نقشي اساسي در تشخيص خواطر دارد.161 «تلوين» در نظر ابن عربي بر اساس استناد به آيه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»حقيقت تجلّي است، و كمال سالك به شمار مي‏رود؛162 اما در نظر بيشتر عرفان، به دليل انقلاب حالات سالك در اين روند از سلوك، كه داراي مقام نيست، نقص سالك به شمار مي‏رود.163 بر اساس عبارات ملّاصدرا نيز تلوين نقصي براي سالك است. به هر حال، بر اساس نظر ملّاصدرا، رفع خواطر از جمله عوامل تزكيه نفس است كه در اين عبارت، برخي از نتايج آن را يادآور شده است. اما درباره خود مسئله رفع خواطر، وي نكاتي را به عنوان راه‏كار عملي ذكر كرده كه حايز اهميتند. اين راه‏كارها عبارتند از: عزلت، خلوت، ذكر، مواظبت بر طهارت تمام، عبادت، مراقبت، محاسبه، اعراض از مشاغل دنيوي (دل‏مشغولي‏هاي غيرالهي)، خالي كردن دل از محبت دنيا، و رغبت به خدا. به طور كلي، همه اين عوامل در مجموع، خواطر شيطاني را از انسان دور مي‏كنند و سالك را تا سر حدّ سفر دوم از سفرهاي چهارگانه عرفاني پيش مي‏برند، و بسياري از حقايق در اين مرحله بر سالك كشف مي‏شوند.
11. معرفت نفس: به نظر ملّاصدرا، استوارترين مردم در تشخيص خواطر، استوارترين آنها در خودشناسي است.164 از اين‏رو، اين يكي از مصاديق بيان نوراني اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام است كه مي‏فرمايد:
نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النفس؛165 كسي كه بر شناخت نفس موفق شود بر كاميابي بزرگي دست يافته است.
ملّاصدرا در تعريف «حكمت» گفته است: معرفت نفس، اساس و ريشه همه معرفت‏هاست.166 از اين‏رو، به دست آوردن چنين معرفتي، آن هم در كامل‏ترين حدّش، ضروري‏ترين شرطْ معرفتِ خواطر است. البته روشن است كه معرفت نفس ابعاد گسترده و فراواني دارد و بررسي تفصيلي تأثير ابعاد آن در تزكيه نفس و معرفت، مجالي ويژه مي‏طلبد.
12. ذكر: روشن شد كه يكي از اركان خلوت و حكمت، پرداختن به ذكر خداوند و مناجات با ساحت والاي الهي است. ذكر نقش قابل توجهي در تصفيه، تزكيه و درك والاي حقايق ايفا مي‏كند. ملّاصدرا ذكر را نوري بازدارنده از نفوذ و تسلط شيطان بر وجود انسان مي‏داند و در اين نظر، بر طبق روايتي از اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه مي‏فرمايد: «إنّ الشيطان جاثم علي قلب ابن آدم، فاذا ذكر تولّي و خفس، و اذا غفل التقم قلبه فحدّثه و مناه»،167 مي‏گويد: ذكر به منزله صيقل‏دهنده قلب است و غفلت از خدا به منزله كدورت آن. صفاي دل وابسته ذكر است. ذكر قلب را نوراني مي‏كند و استوار مي‏گرداند.
منظور از «ذكر» مطلق در اصطلاح عرفاني، ذكر زباني و حضور قلبي، روحي و قواي ادراكي در محضر الهي است. اگر انسان شرايط بندگي را به جا آورد، حقيقت ذكر زباني به اعماق وجودش راه مي‏يابد و همه مراتب نفس او نورانيت پيدا مي‏كنند و به تجلّي افعالي حق تعالي نايل مي‏شود.168
نكات مهمي كه در اين عبارت بيان شده، عبارتند از: كارآمد بودن ذكر در رفع برخي موانع، توصيه به ذكر «يا هو يا من هو يا من لا هو الاّ هو»، بيان روند ارتقاي مراتب ذكر، و دفع خواطر به وسيله ذكر.
نكته اخير (خواطر) بعدا مورد بحث قرار خواهد گرفت؛ اما سه نكته نخست از جهاتي قابل بررسي هستند. ملّاصدرا مي‏گويد: دل كساني كه به زنگار گناهان و قدم‏هاي شياطين آلوده شده است، به سختي مورد فتح الهي قرار مي‏گيرد، و ذكر الهي تنها راه عمران و عمارت چنين دل‏هاي ويراني است؛169 زيرا ذكر بنا بر بيان ائمّه اطهار عليهم‏السلام، ضعف و اندوه را از دل بيرون مي‏برد170 و آتش شهوات را خاموش مي‏گرداند171 و قلب را از غفلت خارج مي‏كند.172 از سوي ديگر، روند ارتقاي مراتب ذكر از ذكر زباني تا ذكر قلبي، مهم‏ترين مسئله در نيل به حقايق است كه در روايات اسلامي نكات ارزنده‏اي را به خود اختصاص داده است.173
توصيه به ذكر، روند عملي تزكيه نفس و رياضت به شمار مي‏رود كه ملّاصدرا در اينجا بدان توجه كرده است. اما توجه اصلي او به اذكاري معطوف است كه در بيان روايات وارد شده. اين توجه بدان بيان است كه ذكر داراي دو قسم اصلي است: ذكر حقيقي قلب «فكر» است،174 و ذكر زباني براي كساني است كه يا اهل فكر نيستند و يا به ذكر زباني اكتفا مي‏كنند. در شرع مقدّس اسلام، رويكرد توصيه به ذكر به اين دليل است كه رغبت دروني متديّنان به ذكر زباني را تأمين نمايد. از اين‏رو، به جاي اينكه محتوا و حكمت ملكوتي اذكار و اوراد را تشريح كند، تنها به تكرار اعداد خاصي از آنها توصيه كرده است.175 تفصيل اين مسئله را بايد از منظر عرفاني بررسي كرد كه اين از حوصله اين مقاله خارج است.
13. معالجه امراض نفساني: ملّاصدرا برخي توصيه‏هاي اخلاقي را براي مبارزه با رذايل اخلاقي و درمان آنها ارائه كرده است كه مهم‏ترين دستورالعمل‏هاي او را ملاحظه مي‏كنيم:
الف ـ دستور اصلي براي معالجه مرض‏هاي نفساني، كسب «علم» و «صبر» است.176
ب ـ دستورالعمل مهم ديگر وي توجه به دستورات و وظايف شرعي است؛ بدين معنا كه سالك بايد دستورات شرعي را براي حلّ مشكلات روحي و اخلاقي خود ملاحظه و بدان عمل كند؛ زيرا فايده اصلي اعمال شرعي عبارت است از: تصفيه قلب از اموري كه موجب كدورت، مرض و حجاب دل از مطالعه حق مي‏گردد.177
ج ـ روش سوم براي معالجه امراض نفساني انسان، معالجه با ضد صفات و مرض‏هاي عارض بر دل است. بدين‏روي، معالجه جهل با تعلّم، معالجه بخل با سخاوت، معالجه تكبّر با تواضع، و معالجه حرص شديد به هوا و هوس با خودداري از شهوات و خواهش‏هاي نفس صورت مي‏گيرد.178
د ـ روش ديگر تبعيت از استاد اخلاق است؛ زيرا استاد طبيب امراض نفساني است.179
ملّاصدرا همچنين در مقام طبيبي حاذق و زيرك، دستوراتي براي معالجه برخي ديگر امراض نفساني دارد:
ه . ـ روش معالجه تكبّر كه آن را علمي مي‏داند كه نفس انساني به سبب آن تكميل مي‏شود و اين به دست نمي‏آيد، مگر از طريق رياضت‏هاي سخت، و اظهار ذلت و خضوع به ساحت خداوند و پيامبر اكرم و ائمّه اطهار عليهم‏السلام. اين روش، شيوه علمي براي معالجه تكبّر و تجبّر است. اما دواي عملي براي اين مرض، عبارت است از: تواضع عملي در محضر خدا، و مراقبت از اعمال با تكيه بر سنّت‏هاي نبوي و ولايي.180 علماي اخلاق نكات مفصّل‏تري در باب معالجه تكبّر گفته‏اند؛ مثلاً، نكاتي در باب اسباب تكبّر و رفع آنها، و انواع تكبّر، و معالجه‏هاي علمي و عملي آن.181
«تواضع»، كه ضدتكبّر است، به عنوان يكي از عوامل اخلاقي تزكيه نفس و صفا يافتن دل براي درك و فهم حقايق عقلي و معارف الهي به شمار مي‏رود؛ زيرا از بين رفتن تكبّر، انسان را در پايين‏ترين مراتب هستي نشان مي‏دهد، ولي هدفش رسيدن به اوج كمال است و بدين‏روي، او همه تلاش و همّت خود براي رسيدن به آن چشم‏انداز به كار مي‏بندد.182 همچنين روايات فراواني مبني بر اجتناب از تكبّر و آراستگي به زي تواضع وجود دارند كه نكات قابل توجهي دربردارند.183
وـ روش معالجه عجب كه منشأ آن كمبود عقل و دانش است و راه معالجه آن نيز كسب معرفت نسبت به احوالات خود و رابطه نيازمندي‏اش با خداوند است.184
14. حُسن خلق: ملّاصدرا بسياري از آفت‏ها و مرض‏هاي نفساني در دل انسان را به وسيله تحصيل ملكه عدالت قابل درمان مي‏داند و مي‏گويد: قواي حيواني انسان كه عبارتند از: شهوت، غضب، وهم، و بهيميّت، اركان صورت باطني انساني به شمار مي‏روند كه رئيس همه صفات و رذايل شكل يافته در دل هستند.185 اعتدال در اين قوا، حسن خلق را پديد مي‏آورد و با حاصل شدن حسن خلق، دل انسان را از هر مرض و آفتي سالم و دور نگه مي‏دارد.186
15. معالجه با قرآن: ملّاصدرا در تحليلي ظريف از صفت و لقب «شفاء»، كه براي قرآن ذكر شده است187 مي‏گويد: شفاء، كه از نام‏هاي قرآن است، بدين‏روي، به اين اسم نام‏گذاري شده كه مرض‏هاي نفساني و دردهاي دروني نفس را شفا مي‏دهد؛ مرض‏هايي مثل جهل، تكبّر، حسادت، عُجب، ريا، نفاق، شهوت و غضب.188 در اين رويكرد، بسياري از امراض و رذايل موجود در قلب، به وسيله تلاوت و تأمّل در قرآن درمان مي‏شوند؛ مثلاً، خود ملّاصدرا درباره علاج نفاق مي‏نويسد: دهمين اسم سوره «قل هو اللّه احد»، «مشقشقه» است كه به معناي صحّت يافتن از بيماري است. پس كسي كه اين سوره را بشناسد، از مرض نفاق و شرك خلاصي مي‏يابد.189 او درباره معالجه مرض حبِّ مال نيز مي‏گويد: اخلاص در قرائت و رجوع به قرآن از داروهاي اساسي درمان اين مرض است.190
توصيه‏ها و نكات ديگري را نيز درباره معالجه ساير مرض‏هاي نفساني، مثل حسد، ريا و شهوت در ديگر مباحث مطرح كرده است كه به بررسي مجزّا و مفصّل نياز دارد.191
16. توصيه به تدبّر در قرآن: با توجه به نكته اخير در باب تأثير قرآن بر درمان امراض نفساني و رذايل اخلاقي، ملّاصدرا توجه اكيدي نسبت به قرآن دارد192 كه بررسي موارد آن مجالي موسع مي‏طلبد؛ اما اساس اين توصيه آن است كه قرآن دواي بي‏بديل دردها و رنج‏هاي روحي و اخلاقي انسان است.193
17. پيروي از پيامبر اكرم و خاندان پاك او عليهم‏السلام: ملّاصدرا در پايان رساله العرشية به اين نكته تصريح كرده كه اين مسائل (حقايق حكمت) فقط از طريق اقتباس از نور نبوت و التماس از باطن ولايت قابل فهم هستند؛194 چراكه خود نيز پس از طي همه راه‏هاي ممكن براي رسيدن به معرفت، بسياري از ظرافت كاري‏هاي حكمت متعاليه را از اين مسير يافته است.195 البته مباني نظري تحصيل حكمت از طريق نبوّت و ولايت در جاي خود، اثبات شده است.196 از اين‏رو، ملّاصدرا در باب تمسّك به حقايق وحياني براي نيل به محتواي حكمت، توصيه‏هاي مؤكّدي دارد كه براي مثال، مي‏توان به اين سفارش اشاره كرد كه مي‏گويد: از پيامبر خود الگو بگير كه شايسته‏ترين الگو براي طالبان حقيقت است.197
18. دعا: دعا نيز در قاموس معنوي و عرفاني ملّاصدرا از اهميت ويژه‏اي برخوردار است و از اسباب مهم تزكيه نفس و راه يافتن به حقايق به شمار مي‏رود. از اين‏رو، در موارد فراواني از مباحث خود، طالب حكمت را براي فهم و درك صحيح و دقيق مسئله، به دعا و مناجات توصيه كرده است.

جمع‏ بندي

با تكيه بر مباني فلسفي و عرفاني ملّاصدرا در بحث‏هاي اخلاقي، فهم مسائل حكمت و حقايق هستي ارتباط محكم و اساسي با تزكيه نفس دارد و مهم‏ترين مسير و روش نيل به اين حقايق، تزكيه نفس مي‏باشد. اما روش‏هاي صحيح و كارآمد براي اين منظور توسط ملّاصدرا به طور منسجم ارائه نشده است. آنچه در اين نوشتار ارائه گرديد طرحي منسجم از روش‏ها و دستورالعمل‏هاي ملّاصدرا براي تزكيه نفس است و اميد آن مي‏رود كه راه فراموش‏شده فهم حكمت متعاليه يعني سير و سلوك معنوي، بيش از پيش مورد توجه و پيمايش شيفتگان حقيقت قرار گيرد.
در اين مسير فقط يك نكته باقي مي‏ماند كه شايسته بررسي و پژوهش سالكان كوي معرفت است و آن هم به بررسي رابطه عيني فضايل با مسائل ويژه فلسفي مربوط مي‏باشد. به اين توضيح كه مثلاً، صدق در گفتار يا ترك شراب‏خواري از چه ارتباط هستي‏شناختي يا معرفت‏شناختي با
فهم دقيق و صحيح مثلاً مسائل مربوط به «وجود و ماهيت» برخوردار است.

 

دسته بندي: کتاب ها ,فایل های PDF,فایل های Word,دست نوشته,عکس,متن,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

تبلیغات Down

جایگاه تبلیغات دوستان
رایگان

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد