ملاقات با امام زمان (عج)

راههاي تقويت روح چيست؟
امروز جمعه 15 تیر 1403
تبليغات تبليغات

ارتباط با امام زمان (عج)

آیت الله بهجت

كجا رفتند كسانی كه با صاحب الزمان ارتباط داشتند؟ ما خود را بیچاره كرده ‎ایم كه قطع ارتباط نموده ‎ایم و گویا هیچ نداریم. آیا آن ها از ما فقیرتر بودند؟ اگر بفرمائید به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است كه چرا به انجام واجبات و ترك محرّمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است زیرا پرهیزگارترین مردم كسی است كه از كارهای حرام بپرهیزد. ترك واجبات و ارتكاب محرّمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.(1)

 

سیره عملی بزرگان در ارتباط و انس با امام زمان (عج)

علّامه سید مهدی بحرالعلوم(ره): این بزرگوار یكی از مشتاقان و ارادتمندان حقیقی حضرت ولی عصر(ع) بوده ‎اند، كه پیوسته متوسّل به آن حضرت می شدند.

ایشان در زمان تحصیل با میرزای قمی (ره) همدرس بودند و مرحوم میرزا می گوید: چون استعدادش زیاد نبود من غالباً درس ها را برای ایشان تقریر می كردم. بعد از اینكه من به ایران آمدم و چندسالی گذشت بار دیگر به زیارت عتبات عالیات موفّق شدم. در این زمان سید بحرالعلوم اشتهار علمی زیادی پیدا كرده بود و وقتی با ایشان ملاقات كردم، ایشان را دریای موّاجی از علم دیدم. وقتی سّر قضیه را از ایشان جویا شدم، در خلوت اینگونه برایم تعریف كردند:

«شبی به مسجد كوفه رفته بودم، دیدم آقایم حضرت ولی عصر(ع) مشغول عبادت است ایستادم و سلام كردم. جوابم را مرحمت فرمودند و دستور دادند پیش بروم. من كمی جلو رفتم ولی ادب كردم و جلوتر نرفتم. فرمودند: جلوتر بیا، پس چند قدمی جلوتر رفتم باز هم فرمودند: جلوتر بیا. و من نزدیك شدم تا آنكه او آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت و به سینه مباركش چسبانید. در آن هنگام آنچه را خداوند متعال می خواست كه به قلب و سینه من سرازیر شود، سرازیر شد.»[2]

البته در موارد دیگری نیز عنایات حضرت (ع) شامل حال ایشان گردیده و موفق به زیارت حضرت شده ‎اند، كه ما به ذكر همین مورد اكتفاء می كنیم.[3]

 

صدوق

شیخ صدوق(ره):

شیخ طوسی و دیگران روایت كرده ‎اند كه: علی بن بابویه (ره) كه پدر شیخ صدوق (ره) و از علماء بود، عریضه ای خدمت حضرت ولی عصر (عج) نوشت و در آن از حضرت خواهش كرده بود كه دعا كنند خداوند فرزندی به ایشان عطا نماید. و این عریضه را توسط حسین بن روح (ره) ـ نائب خاص حضرت ـ خدمت آن وجود مقدس فرستاد. جواب آن را حضرت اینگونه مرقوم فرمودند: «برای تو دعا كردیم و خداوند به زودی دو فرزند نیكو كرامت فرماید». خداوند دو فرزند به نامهای «محمّد و حسین» به ایشان عنایت كرد كه«محمّد» معروف به شیخ صدوق و صاحب كتابهای بسیاری از جمله «من لا یحضره الفقیه» است. و «حسین» نیز بسیاری از فضلاء و محدثین از نسل ایشان بوجود آمده ‎اند. و شیخ صدوق پیوسته افتخار می كرد كه من به دعای حضرت مهدی (عج) متولد شده ‎ام.[4]

 

وضعیت‏حوزه‏های علمیه در زمان فقیه محقق مقدس اردبیلی(1)

مرحوم مقدس اردبیلی(ره):

سید میر علّام تفرشی از شاگردان ایشان می گوید: شبی در تاریكی استادم را دیدم كه به سمت حرم امیرمؤمنان (ع) آمدند در به روی ایشان باز شد، داخل رفتند و صدای مكالمه ‎ای را می شنیدم. بعد دوباره در باز شد بیرون آمدند و به سمت مسجد كوفه رفتند. من نیز ایشان را دنبال كردم.در آنجا نیز وارد محراب امیرالمومنین(ع) شدند و من صدای مكالمة مبهمی را شنیدم. در برگشت به سمت نجف ایشان متوجه من شدند. من ایشان را به امیرمؤمنان(ع) قسم دادم كه قضیه امشب چه بود. ایشان بعد از اینكه از من قول گرفت: این قضیه را تا آخر عمرشان برای كسی نگویم، فرمودند: بعضی مسائل مشكل برایم پیش آمده بود كه در حّل آنها متحیّر بودم. از این رو متوسّل به امیر مؤمنان شدم، ایشان مرا به فرزندشان حضرت مهدی (ع) كه امام زمان ماست ارجاع دادند و فرمودند: ایشان در مسجد كوفه ‎اند. به آنجا آمدم سؤال ها را جواب گرفتم و اكنون به نجف بر می گردم.[5]

 

میرزای شیرازی

آیة الله میرزای شیرازی (ره):

در زمانی كه استعمار انگلیس امتیاز انحصاری كشت و فروش توتون و تنباكو را در ایران بدست گرفت و قصد نفوذ و استعمار كشور را داشت، علماء در صدد مقابله بر آمدند. آیة الله سید محمد فشاركی نزد استادشان میرزای شیرازی بزرگ آمده و طی صحبت صریحی از ایشان می خواهند، بر علیه استعمار انگلیس قیام كرده و موضع شدیدی اتّخاذ نماید. حضرت آیة الله العظمی میرزای شیرازی نظری به ایشان افكنده می فرماید: «مدّتهاست كه در فكر آن بودم ودر این مدّت، جهات مختلف این فتوی را بررسی كردم تا اینكه دیروز به نتیجة نهائی رسیدم و امروز به سرداب مقدّس رفتم تا از مولایم امام زمان (ع) اجازة حكم بگیرم و آقا نیز اجازه فرمودند و قبل از آمدن شما حكم را نوشتم». و اینگونه بود كه ایشان حكم الهی خود را به این مضمون صادر كردند.«الیوم استعمال توتون و تنباكو بأیّ نحوكان، در حكم محاربة با امام زمان ـ سلام الله علیه ـ است.»وطومار استعمار را در كشور ایران با عنایت حضرت ولی عصر (عج) در آن زمان در هم پیچیدند.[6]

 

سید ابوالحسن اصفهانی

 

آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره): آیة الله بهجت (حفظه الله) فرمودند: «آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یكی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه كرد. شخصی به ایشان اعتراض می‎كند كه چرا از سهم امام (ع) اینگونه مجالس را برگذار می كنید. ایشان به شخص معترض ورقة سبزی را نشان داده بود كه بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بود و ایشان هم یقین كرده بود كه ورقه از جانب حضرت است كه به مرحوم سید اجازه داده بود كه: «سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف نماید.»[7]

 

 

 

آیت اللہ العظمی مرعشی نجفی

حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی (ره):

بنابر آنچه در زندگینامة معظّم‎له ذكر شده، ایشان سه مرتبه موفق به تشرّف به خدمت حضرت شدند، كه ما در اینجا یك مورد را به طور اختصار ذكر می كنیم: «در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در نجف اشرف شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیة‎الله الاعظم (عج) داشتم. با خود عهد كردم كه چهل شب چهار‎شنبه پیاده به مسجد سهله بروم؛ به این نیّت كه جمال آقا صاحب الامر (علیه السلام) را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً این شب، رفتنم از نجف به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیك مسجد سهله خندقی بود. هنگامی كه به آنجا رسیدم بر اثر تاریكی شب وحشت و ترس وجودِ مرا فرا گرفت... ناگهان صدای پائی از دنبال سر شنیدم كه بیشتر ترسیدم. برگشتم به عقب، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم. نزدیك آمد و با صدای فصیح گفت: «ای سید، سلام علیكم» ترس و وحشت به كلی از وجودم رفت و تعجب آور بود كه در این تاریكی ایشان چگونه متوجّه سیادت من شد. به هر حال سخن گفته و می رفتیم. از من سؤال كرد: قصد كجا داری؟گفتم مسجد سهله. گفت: به چه جهت؟ گفتم: به قصد تشّرف زیارت ولی عصر (ع) مقداری كه رفتیم به مسجد زیدبن صوحان رسیدیم، داخل شده و نماز خواندیم و بعد از دعائی كه سیّد خواند كه كأن دیوار و سنگها با او دعا می خواندند انقلاب عجیبی در خودم احساس كردم كه از وصف آن عاجزم. بعد سیّد فرمود: تو گرسنه‎ ای و سه قرص نان و سه خیار سبز تازه در سفره داشت كه باهم خوردیم و من به این معنی منتقل نشدم كه در وسط زمستان خیار تازه از كجا آمده سپس داخل مسجد سهله شده ایشان اعمال مقامات را انجام دادند ومن هم تبعیت كردم و نماز مغرب و عشاء را هم به ایشان اقتدا نمودم... بعد به ایشان گفتم: چای و قهوه و یا دخانیات میل دارید؟ فرمودند: اینها از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم»... بعد صحبتهائی بین آن بزرگوار و آقای مرعشی رّد و بدل می شود و آقا سفارشاتی به ایشان می كنند از جمله تأكید بر خواندن زیارت عاشوراء و قرائت قرآن. سپس آقای مرعشی به جهت حاجتی از مسجد بیرون رفته و به ذهنشان خطور میكند كه این بزرگوار كیستند؟ برمی گردد و دیگر آقارا نمی بیند و یقین می كند كه حجةبن ‎الحسن المهدی (ع) بوده ‎اند.»[8]

یكی دیگر از تشرفات ایشان در سامرّاء[9] در سرداب مقدّس بعد از اینكه چند شب در آنجا بیتوته كرده و به حضرت متوسل می شوند، رخ می دهد و تشرف دیگر در مسیر رفتن به امامزاده سید محمد (ع) حاصل می گردد.[10]

 

آیت الله سید علی قاضی طباطبایی

حضرت آیة الله قاضی(ره):

آقا سیّد هاشم حدّاد فرموده اند: «حضرت آقا ]آیة الله قاضی[ خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور كلی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر خصوص كلمة «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می‎كردند. یك روز یك نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه مشرّف شده ‎اید؟

فرمودند: كور است هر چشمی كه صبح از خواب بیدار شود ودر اوّلین نظر نگاهش به امام زمان (عج)نیفتد.»[11]

ادأب و عادت ایشان در تربیت شاگردان بر این بوده كه در ابتدا احادیث مربوط به غیبت و ظهور ولی عصر (عج) را برای آنها تدریس می ‎فرمودند.[12]

مرحوم علامه طباطبائی نقل كرده ‎اند كه: «مرحوم قاضی می‎فرمود، در روایت است وقتی حضرت قائم ظهور می‎كند و یاران ایشان گِرد او جمع می شوند حضرت به آنها مطلبی می گوید كه همه گرد عالم متفرّق می شوند و چون دارای طّی ‎الارض هستند همه جا را تفحص كرده، درمی یابند كه غیر از ایشان كسی دارای ولایت مطلقة الهیه نیست، به مكه بر می گردند و با ایشان بیعت میكنند. آنگاه ایشان فرمودند: آن كلمه ای راكه حضرت به یاران خویش می گوید و متفرق می شوند من می‎دانم كه چیست.» و این سخن بلندی است كه مرحوم قاضی (ره) فرمودند.[13]

 

توسّل به حضرت مهدی (عج)جهت شهریة طلاب: بارها پیش آمده، كه وجوهات به جهت شهریة طلاب به دست مراجع نرسیده وآن بزرگواران و یا نمایندة آنها با توسّل به محضر ولی عصر (ع) به طور معجزه آسا، پول مورد نیاز را دریافت كرده ‎اند. از جمله اینكه موقعی چند ماه شهریة طلاب نمی‎رسد و پولی در اختیار حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره) نبوده و متوسّل به ولی عصر (عج) می شوند بعد از ظهری، آقای گلپایگانی در خواب می شنوند كه منادی ندا می كند: به آشیخ عبدالكریم ‎بگویند كه از گریه ‎های امام زمان (ع) وجوه متوجه قم شد. بعد كه به حاج شیخ میگویند، ایشان می فرماید: یك نفر آمده و تقبّل كرده هرماه شهریة طلاب را بدهد.[14] در قضیة دیگر حضرت آیة الله گلپایگانی فرموده بودند: در زمان حاج شیخ عبدالكریم ، طلبه‎ ها از مقسّم شهریة ایشان آشیخ محمّد تقی بافقی درخواست عبای زمستانی می كنند. او با حاج شیخ در میان می گذارد، حاج شیخ می فرماید: از كجا بیاورم. بالاخره آقای بافقی می گوید من به جمكران می روم و از امام زمان می‎گیرم. شب جمعه‎ ای به جمكران رفته متوسّل به حضرت می‎شوند و فردا خدمت حاج شیخ آمده می‎گوید: آقا وعده دادند چهارصد عبا به تعداد طلاب مرحمت نمایند. و روز شنبه یكی از تجاّر چهار‎صد عبا می‎آورد و بین طلاب تقسیم می‎گردد.[15]

 

حضرت آیت الله سید رضا بهاءالدینی

حضرت آیة الله العظمی بهاءالدینی (ره):

حجةالاسلام حیدری كاشانی در كتاب سیری در آفاق اینگونه نقل كرده ‎اند: «آنچه خود از دو لب مبارك حضرت آیة الله بهاءالدینی(ره) شنیدم، این بود كه فرمودند: ‌مدّت شصت سال بود كه ما آرزوی زیارت حضرت را داشتیم یك روز در حال نقاهت و كسالت در این اطاق خوابیده بودم یك مرتبه آقا از در اطاق دیگر وارد شد.سلام محكمی به من كرد آن‎چنان سلامی كه در مدت شصت سال كسی چنین سلامی به ما نكرده بود . و آن قدر گیج شدیم كه نفهمیدیم جواب سلام را دادیم یا نه. آقا تبسّمی كرد و احوالپرسی و از آن در خارج شد.»[16]

یكی دیگر از شاگردان ایشان می گوید: «‌مدّتی بود آقا در قنوت نماز‎ها تغییر رویه داده و به جای دعاهای مرسوم، دعای فرج حضرت ولی عصر (عج) «اللّهم كن لولیّك الحجة بن الحسن(ع)...» را می خواندند . وقتی در فرصت مناسبی علت را از ایشان جویا شدیم، فرمودند: «‌حضرت پیغام دادند در قنوت به‎ من دعا كنید.» [17]

این بود چند نمونه از ارتباط سربازان حضرت ولی عصر (عج) با مولای خویش و توجه و عنایت آن وجود مقدّس به عاشقان حقیقی خود، به امید اینكه ما نیز مورد عنایات و توجهات خاص آن حضرت قرار بگیریم ان شاء الله.

 

نویسنده: مهدی رحیمی با تلخیص

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

[1] در محضر آیت الله العظمی بهجت (حفظه الله) ـ ص361 ، محمد حسین رخشاد؛ مؤسسه فرهنگی سماء

[2] . نجم الثاقب ـ ص473 (باتلخیص)، میرزا حسین نوری (ره)، انتشارات آستان مقدس صاحب الزمان (عج)

[3] . همان/ صفحات 474 /478

[4] . عنایات حضرت مهدی (ع) به علماء و طلاب ، ص263 ، محمد رضا باقی اصفهانی

[5] . نجم الثاقب (همان) ص454

[6] . عنایت حضرت مهدی (ع) به علماء و طلاب ـ ص48

[7] . در محضر آیة الله العظمی بهجت(حفظه الله) ـ ص281

[8] . شیفتگان حضرت مهدی (عج) ـ ج 1 ـ ص 130، احمد قاضی زاهدی گلپایگانی، نشر حاذق /قم /ششم /آذر 1376

[9] . همان / ص139

[10] همان /ص135

[11] . اسوة عارفان: (گفته ها و ناگفته ها دربارة مرحوم قاضی(ره)) ص109 ـ صادق حسن زاده، محمودطیار مراغی

[12] . همان ص172

[13] . مهر تابان ـ ص226 ـ علامه سید حسین حسینی طهرانی – انتشارات باقرالعلوم / اول / دورة علوم و معارف اسلام (بی تا)

[14] . شیفتگان حضرت مهدی (عج) ج1 ـ ص125

[15] . همان ص223

[16] . سیری در آفاق ـ(زندگینامة حضرت آیة الله العظمی بهاالدینی (ره)) ـ ص375ـ حسین حیدری كاشانی

[17] . حاج آقا رضا بهاء الدینی، آیت بصیرت / ص107 ، سید حسن شفیعی، چاپ قدس، اول / 1375

 

آخرين ارسالي هاي انجمن

راههاي تقويت روح چيست؟

راههاي تقويت روح چيست؟

روح آدمي، در كسب قدرت و توانمندي، استعداد عجيبي دارد. انسان مي‏تواند از راه تقويت روح و نيرومند ساختن روان، كارهاي خارق العاده‏اي انجام دهد. رمز تمام اين كارها و راز بزرگ قدرت روح، يك كلمه است و آن «رياضت شرعي» و حصر نفس مي‏باشد.
شرح اين راز كه كليد اصلي نيروي باطن و تصرف در امور است و خيلي از اسرار را مي‏گشايد، ضمن دو نكته بيان مي‏گردد:
1. روح انسان ذاتا قوي است، اما بر اثر قيد و بندهاي بدن و حجاب تن، ضعيف گشته و از كاربرد نفوذ و توان تصرفش در كائنات، كاسته شده است.
يكي از بندهاي آن، چشم است. ديگري گوش است. سومين زنجير گران روح، شهوت جنسي است. قيد ديگر، شكمبارگي است، همچنين پاي بندهاي ديگر از قبيل خشم و جاه طلبي و حسد و انتقامجويي و ساير احساسات دروني و حواس ظاهري، هر يك مانعي بر سر راه توانايي روح بوده نيروي آن را مي‏كاهد.
2. راه نيرومندي باطن و قوي ساختن روان اين است كه آدمي، قيد و بندها را از دست و پاي جانش باز كند؛ مرغ روح را از گرفتاري‏هاي تن، آزاد سازد و زنجيرهاي گران شهوات نفساني و اميال جسماني را بشكند و راه بندگي خدا پيش گيرد؛ تا نيروي روح از پراكندگي در حواس بدني و احساسات دروني، رها شود. و در يك مركز خاص، كانون بگيرد. در نتيجه، منشا آثار گردد و قدرت نمائي‏هاي خارق العاده ولايي از او بروز كند.

روش فناي في الله

چطور مي توانم از عبادت و نماز شب لذت ببرم و فاني در خدا شوم؟

در ابتدا به شما پرسشگر محترم براي توفيق يافتن انجام عبادات (نماز شب) تبريك مي گوييم و اميدواريم در اين مسير به لطف الهي موفق و پيروز باشيد.
صبر و استقامت
يك از مسائل بسيار مهم در انجام مستحبات و سير وسلوك، استقامت و پايداري در اين راه است.
آيت الله نجابت( يكي از شاگردان آيت الله قاضي )از قول ايشان مي گويد: « چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. در اين مدت نه خوابي ديدم، نه مكاشفه اي، نه رفيقي، نه همدردي، چهل سال است كه در را مي كوبم و خبري نيست. » چه بسا افرادي مدتي به اين وادي وارد شده اند ولي از آن دست كشيده و نتيجه اي هم عايدشان نشده است چرا كه ره صد ساله را مي خواستند يك شبه بپيمايند.

آيت الله مرندي مي فرمودند: بعضي افراد بعد از هفت و هشت سال كه در خدمت علي آقا قاضي بودند، ايشان را ول مي كردند و مي رفتند. زيرا كه اين راه شرح صدر و صبر و استقامت مي خواهد.
آيت الله قاضي كه خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت كرده، درس استقامت و صبوري را به شاگردانش هم مي آموزد و چنين مي گويد:« اگر به جستجوي آب زمين را كندي، نبايد خسته و نااميد شوي، اگر وقتش باشد به آب مي رسي، وگرنه نااميد مشو كه بالاخره به آب مي رسي و حتي آب برايت فوران مي كند. » و مي گويد: « تازه وقتي هم به آب رسيدي و برايت در باز شد به همان كم بسنده نكن، بيشتر جستجو كن و بيشتر بخواه! »
دست يابي به لذت عبادات
براي اينكه از مناجات و عبادت لذت ببريم ، ابتدا بايد بدانيم كه عبادت چيست، چگونه ارتباطي است و سپس حقيقت عبادت را در خودمان محقق كنيم و به ارتباط خود با خداي متعال عمق ببخشيم و سجاده را به مي عشق حق تعالي رنگين سازيم تا از آنها لذت ببريم و براي رسيدن به اين هدف بايد نسبت به موارد ذيل مراقبت نمود.
الف- بالا بردن سطح معرفت خود نسبت خداي تعالي
بي شك هنگام صحبت كردن با فردي بزرگوار و داراي مقامات عالي , اگر انسان نسبت به او شناخت نداشته باشد , نه تنها از هم صحبتي با او لذت نمي برد , بلكه ادب حضور و هم كلامي با او را نيز رعايت نمي كند. آيا تا به حال از خود پرسيده ايم كه شناخت ما از خداي خويش چقدر است ؟ آيا نسبت به صفات الهي آگاهي داريم ؟ الرحمن يعني چه ؟ الرحيم به چه معناست ؟ حمد و سپاس چرا بايد مخصوص پروردگار باشد ؟ و ... چرا امثال ما از نماز لذت نمي بريم , در حالي كه معصومين ( عليهم السلام ) نماز را نور چشم خود مي دانستند ؟
امام صادق - عليه السلام – تشريح اين موضوع فرموده اند : « چون تكبير (نماز) راگفتي ، آنچه را كه ما بين آسمان و زمين است درمقابل كبرياي خدا كوچك و ناچيز شمار كه اگر خداوند بر قلب بنده زماني كه تكبير مي گويد، بنگرد و در دل او چيزي باشدكه از حقيقت معناي تكبير بازش مي دارد، به او گويد: (اي دروغگو آيا مرا مي فريبي ؟ به عزت وجلالم سوگند كه از شيريني ياد خود محرومت كنم و از قرب به خودو شادماني مناجاتم محجوبت سازم ) پس به هنگام نمازگزاردنت دل خود را بيازما، اگر شيريني نماز را و در (عمق ) جان سرور و بهجت (حاصل از) آن را مي يابي و دلت از راز و نيازبا او شادمان است و از گفتگو با او لذت مي برد، بدان كه خداوند تو را در تكبيري كه بر زبان رانده اي تصديق فرموده است وگرنه ، بدان كه فقدان لذت مناجات و محروميت از شيريني عبادت دليل بر اين است كه خداوند تو را (در تكبيرت ) دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.»( مصباح الشريعة ، باب 13، بحارالانوار، ج 81، ص 230)
مطالعه ي كتاب هاي خداشناسي , پرسش از علما و صاحب نظران در اين خصوص و همنشيني با صاحب نفسان و اهل تقوا , كمك زيادي در اين زمينه خواهد كرد.
ب- توجه ويژه در مناجات و عبادات به نماز
براي اين امر در چند چيز بايد توجه كامل داشته باشيد:
1- تفكر و مطالعه در مورد نماز
هر يك از مقدمات و اركان و اجزاء نماز , داراي فلسفه و حقيقتي است كه درك و آگاهي نسبت به آنها در خارج شدن نماز از يك عادت و بهره بردن و حظ معنوي از نماز , مؤثر است. مطالعه ي كتب بزرگان و اهل سلوك , از قبيل اسرار الصلوة مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ( رضوان الله تعاي عليه ) كتب تفسيري درباه ي سوره ي حمد و توحيد , در فهم حقيقت نماز و انس با آن بسيار مؤثر است.
2- توجه به معاني نماز ( هم از جهت معنوي و هم از جهت كاربردي )
اگر قبل از هر عبارت نماز , معناي آن را در ذهن تداعي كنيد و سپس الفاظ عربي آن را بيان كنيد ( معني لغوي ) ملاحظه خواهيد كرد كه ديگر نمازتان نمازي بي روح و كسالت آور نخواهد بود ؛ بويژه اگر پس از تمرين و ممارست در توجه به معاني لغوي عبارات نماز , به معناي كاربردي آن توجه كنيد , از نمازتان لذت خواهيد برد .
مثلا ًوقتي عبارت الحمد لله رب العالمين را بر زبان جاري مي كنيد به ياد نعمتهاي الهي افتاده و لطف پروردگار را در احسان و بخشش او در نعمتهاي بي شمارش متذكر شويد ؛ در اين صورت ارتباطي لذت بخش بين شما خداي متعال برقرار خواهد شد.
3 - خواندن نماز در اول وقت
مداومت بر نماز اول وقت , كم كم انس با نماز را ايجاد خواهد كرد. كسي كه هر كاري را بر نماز ترجيح مي دهد , نماز خواندن را براي اوقات بي كاري خود مي گذارد و هنگام نزديك شدن به طلوع يا غروب آفتاب نمازش را مي خواند , هيچ گاه از نماز خواندن , لذت نخواهد برد.
4- خواندن نماز با حضور قلب
حضور قلب داشتن روح عبادت و نماز و مهمترين عامل رسيدن به لذت معنوي است. براي مطالعه در اين زمينه چون كمي مفصل است, به سايت مراجعه كنيد. http://akhlagh.porsemani.ir/term31
ج - پرهيز از دنيا دوستي
انسان هميشه به چيزي توجه دارد كه نسبت به او محبت دارد. كسي كه همه ي توجهش به دنيا و زرق و برق آنست چگونه مي تواند از مناجات و عبادت لذت ببرد ؟ ما دو نوع لذت داريم، لذت هاي مادي و لذت هاي معنوي. لذت از مناجات و عبادت جزء لذت هاي معنوي انسان است. كسي كه از لذت هاي مادي مانند موسيقي و فيلم و ماهواره و زن و خانه و ماشين و شهوات و مانند آن بيش از آن مقداري كه مورد تاييد دين است، لذت مي برد و عادت هم كرده است، اگر بخواهد از معنويات لذت ببرد بايد از اينگونه لذت ها فاصله بگيرد و كم كم موضوع لذت هايش را عوض كند و سعي كند از نماز و عبادت و مناجات حق تعالي لذت ببرد تا مذاق جانش عوض شود و به جاي لذت هاي مادي لذت هاي معنوي جايگزين شود. اگر در زندگي به ضرورت از دنيا استفاده كنيم و به آن دل نبنديم , بسياري از مشكلات ما حل خواهد شد.
ز- ياد خدا در همه حال
اگر انسان , در هر موقعيتي خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خويش ببيند و اين ذكر و ياد را در درون خود تقويت كند , كم كم نسبت به خداوند محبت پيدا كرده و با ياد او انس مي گيرد ؛ لذا چنين كسي وقتي در معرض شنيدنيها , ديدنيها , خوردنيها و ... قرار مي گيرد اول از خود سؤال مي كند : آيا خداي من كه ناظر من است از اين كار من راضي است ؟ بنابراين با ياد خدا از حرامها اجتناب كرده و با ياد خدا به واجباتش عمل مي كند. اين فرد به تدريج به ياد خدا دل مي بندد و اوقات نماز را بهترين زمان براي معاشقه با محبوبش مي داند.
براى تقويت اين حركت و رشد آن توجه به چند نكته لازم است:
1- پرهيز از مجالست و همنشينى با اهل دنيا و دور از معنويت. چه آنكه از رسول اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: «به خاطر برخورد با اهل دنيا قلبم زنگار گرفته و مكدر مى‏شود و براى جبران آن روزى هفتاد مرتبه استغفار مى‏كنم». خداوند نيز در سوره «نجم آيه 29»مى‏فرمايد: فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا؛ پس از كسانى كه از ياد ما روى گرداندند و جز زندگى دنيا را نخواستند اعراض كن و روى بگردان.
2- محاسبه نفس كه هر شب يا هر هفته و يا لااقل هر ماه گذشته خود را بررسى نمايد و به تعبيرى به خود نمره بدهد. اگر كار شايسته‏اى انجام داده سپاسگزار بوده و از خداوند ادامه توفيق را بخواهد و اگر مرتكب خلافى شده استغفار نموده و تصميم بر ترك آن بگيرد.
3- بهره‏گيرى از ثقل اكبر و قرآن كريم و انس با آن. چه اين كه هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانيت بخشيده و معنويت مى‏دهد و هم آشنايى با معارف آن (هركسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مى‏باشد. زيرا معارف قرآن و آياتش نسخه‏هايىاست براى درمان دردها و مشكلات. گرچه در برداشت از آيات متشابه بايد جانب احتياط را پيشه كرد و آن را به اهلش واگذار نمود و گرنه ممكن است خود آن موجب گرفتارى گردد.
4- بهره‏گيرى از ثقل اصغر و ائمه هدا(ع) و توسل به ايشان. بايد توجه داشت كه توسل به حضرات معصومين(ع) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملكوت است و هم زمينه ساز بهره‏گيرى بيشتر از فيض ربوبى و كسب توفيقات بيشتر. بنابراين نمى‏توان چنين پنداشت كه به ائمه(ع) توسل داشته‏ايم ولى جوابى نگرفته‏ايم. زيرا همان توفيق توسل خود توجه به حق بوده است و مايه دورى از غفلت. پس خود جواب بوده است و چه بسا كه همين روحيه كمال خواهى و به دنبال معنويت بودن از آثار و بركات همان توسلات باشد كه بايد ادامه يابد. چه بسيارند كسانى كه از غفلت خود نيز غافلند و يا پس از توجه در صدد درمان بر نمى‏آيند. از اين رو بايد سپاسگزار نعمت‏ها و معنويات به دست آمده بود و درخواست استمرار و افزايش آن را از خداوند داشت.
5- گزينش مكان مناسب، دورى ازجاهاى شلوغ و پر سر و صدا و پرهيز از هر آنچه كه موجب انحراف توجه از خداوند شود.
6- حتى الامكان در بهترين وقت عبادت كند؛ مثلاً، با كسالت - خستگى و خواب آلودگى - وارد نماز نشود.
7- تا حد امكان در مسجد و با جماعت نماز خواندن و دعا كردن (به ويژه در جماعاتى كه بعد معنوى بيشترى دارد).
8- قبل از عبادت انسان خود را مستعد و مهيا سازد؛ يعنى، قدرى به خود تلقين كند من در صدد نيايش و نماز هستم و سعى كند افكار متفرق را از ذهنش دور كند.
9- در حين عبادت مصمّم بر مراقبت باشد و اگر احياناً افكار ديگرى به او هجوم آورد، همين كه متوجه شد، سعى كند خود را از دام آن افكار برهاند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

روش مراقبه و محاسبه نفس

علما دعوت به مراقبه و محاسبه مي کنند. ميشه بيشتر برام توضيح بديد؟

در پاسخ به اين سوال به مطالب زير توجه فرماييد:
تزكيه نفس كه بر طبق آيه ي 9 سوره ي مباركه شمس: «قد افلح من زكيها»، به هدف رستگاري و فلاح انجام مي گيرد، داراي مراحلي و گامهائي از جمله : مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاقبه، مجاهده و معاتبه مي باشد، كه در ادامه توضيح مختصري از هر كدام با توجه به آيات قرآن كريم و روايات اسلامي ارائه مي گردد:

الف. مشارطه
نخستين گامي كه علماي بزرگ اخلاق بعد از توبه ذكر كرده اند، همان «مشارطه» است، و منظور از آن شرط كردن با نفس خويش است با تذكرات و يادآوري هايي كه همه روز تكرار شود، و بهترين وقت آن را بعد از فراغت از نماز صبح و نورانيت به انوار اين عبادت بزرگ الهي دانسته اند.
به اين طريق،كه نفس خويش را مخاطب قرار دهد و به او ياد آور شود كه من جز سرمايه گرانبهاي عمر كالايي ندارم، و اگر از دست برود تمام هستيم از دست رفته، و با ياد آوري سوره شريفه «و العصر ان الانسان لفي خسر» به نفس خويش بگويد: با از دست رفتن اين سرمايه، من گرفتار خسران عظيم مي شوم، مگر اين كه كالايي از آن گرانبهاتر به دست آورم، كالايي كه در همان سوره در ادامه آيات آمده است: «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛ مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبائي و استقامت توصيه نموده اند!».
بايد به خود بگويد: «فكر كن عمر تو پايان يافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و ديدن حقايق تلخ و ناگواري كه با كنار رفتن حجابها آشكار مي شود سخت پشيمان شده اي و فرياد بر آورده اي «رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما تركت؛ اي (فرشتگان) پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانيد تا عمل صالح انجام دهم در برابر كوتاهيهايي كه كردم!» (سوره ي مؤمنون، آيه ي 100)
باز فرض كن پاسخ منفي «كلا» را از آنها نشنيدي و به در خواست تو عمل كردند و امروز به جهان بازگشته اي، بگو چه كاري براي جبران كوتاهيها و تقصيرات گذشته مي خواهي انجام دهي؟!
سپس به نفس خويش در مورد اعضاء هفتگانه، يعني چشم و گوش و زبان و دست و پا و شكم و فرج (1) نيز سفارش كن و بگو اينها خدمتگزاران تو، و سر بر فرمان تو دارند، آيا مي داني جهنم هفت در دارد، و از هر دري گروه خاصي از مردم وارد مي شوند؟ و آيا مي داني كه اين درهاي هفتگانه احتمالا براي كساني است كه با اين اعضاي هفتگانه عصيان كنند، بيا و با كنترل دقيق اين اعضاء درهاي دوزخ را به روي خود ببند، و درهاي بهشت را به روي خود بگشا!
و نيز سفارش مراقبت از اعضاي خود را به نفس بنما، كه اين نعمتهاي بزرگ الهي را در طريق معصيت او به كار نگيرد و اين مواهب عظيم را تنها وسيله طاعت او قرار دهد.
از بعضي از دعاهاي امام سجاد عليه السلام در صحيفه سجاديه بر مي آيد كه آن بزرگوار نيز عنايت خاصي به مساله «مشارطه » داشته اند.
در دعاي سي و يكم، دعاي معروف توبه، در پيشگاه خداوند عرض مي كند: «ولك يا رب شرطي ان لا اعود في مكروهك، و ضماني ان لا ارجع في مذمومك و عهدي ان اهجر جميع معاصيك؛ پروردگارا! شرطي در پيشگاه تو كرده ام كه به آنچه دوست نداري، باز نگردم، و تضمين مي كنم به سراغ آنچه را تو مذمت كرده اي نروم و عهد مي كنم كه از جميع گناهانت دوري گزينم».
از آيات قرآن نيز استفاده مي شود كه ياران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم درباره مسائل مهم با خدا عهد و پيمان داشتند كه آن نيز نوعي مشارطه است، در آيه ي 23 سوره احزاب مي خوانيم: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدواالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا؛ در ميان مؤمنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدا بسته اند صادقانه ايستاده اند، بعضي پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضي ديگر در انتظارند و هرگز تبديل و تغييري در عهد و پيمان خود ندادند!» (2)
اين در حالي بود كه بعضي ديگر با خدا عهد مي بستند و شرط مي كردند و آن را مي شكستند. در همان سوره احزاب، در آيه ي 15، چنين مي خوانيم: « ولقد كانوا عاهدوا الله من قبل لايولون الادبار و كان عهد الله مسئولا؛ (گروهي كه در جنگ احزاب مردم را به بازگشت از ميدان تشويق مي كردند) پيش از آن با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند، و عهد الهي مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و همگي در برابر آن مسؤولند)!».
در حديثي از امام اميرمؤمنان علي عليه السلام مي خوانيم: « من لم يتعاهد النقص من نفسه غلب عليه الهوي، و من كان في نقص فالموت خير له؛ كسي كه بررسي نقصان نفس خويش نكند، هواي نفس بر او چيره مي شود; و كسي كه پيوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ براي او بهتر است!». (3)
كوتاه سخن اين كه: «مشارطه» از گامهاي مهمي است كه براي تهذيب اخلاق برداشته مي شود و بدون آن، ابرهاي تيره و تار غفلت و غرور، سايه تاريك و شوم خود را بر دل و جان آدمي مي افكند، و نجات او بسيار مشكل است.

ب. مراقبه
«مراقبه » از ماده «رقبه » به معني «گردن »، گرفته شده و از آنجا كه انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چيزي گردن مي كشد، و اوضاع را زير نظر مي گيرد، اين واژه بر معني نظارت و مواظبت و تحقيق و زير نظر گرفتن چيزي، اطلاق شده است.
اين واژه در تعبيرات علماي اخلاق در مورد «مراقبت از خويشتن » به كار مي رود، و مرحله اي است بعد از «مشارطه » يعني انسان بعد از عهد و پيمان با خويش براي طاعت فرمان الهي و پرهيز از گناه بايد مراقب پاكي خويش باشد، چرا كه اگر غفلت كند، ممكن است تمام شرط و پيمانها به هم بريزد.
البته پيش از آن كه انسان مراقب خويش باشد، فرشتگان الهي مراقب اعمال او هستند. قرآن مجيد مي فرمايد:«و ان عليكم لحافظين ؛ بي شك حافظان و مراقباني بر شما گمارده شده است (كه اعمال شما را به دقت زير نظر دارند)!». (سوره انفطار، آيه 10)
در اينجا منظور از «حافظين » همان حافظان و مراقبان اعمال است به قرينه آيات بعد كه مي فرمايد: «يعلمون ما تفعلون؛ آنها مي دانند شما چه مي كنيد». (4)
و در آيه ي 18 سوره ق مي فرمايد: «مايلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد؛ انسان هيچ سخني را تلفظ نمي كند مگر اين كه نزد آن فرشته اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است».
و از آن بالاتر، خداوند عالم و قادر، هميشه و در همه جا مراقب اعمال ما است.
در آيه ي 1 سوره ي نساء مي خوانيم:«ان الله كان عليكم رقيبا؛ به يقين خداوندمراقب شماست!».
همين معني در آيه ي 52 سوره ي احزاب نيز آمده است، مي فرمايد: «و كان الله علي كل شي ء رقيبا؛ و خداوند ناظر و مراقب هر چيزي است!».
و در آيه ي 14 سوره ي علق مي خوانيم: «الم يعلم بان الله يري؛ آيا انسان نمي داند كه خداوند (همه اعمالش را) مي بيند؟!».
و در آيه ي 21 سوره ي سبا آمده است: «و ربّك علي كلّ شي ء حفيظ؛ پروردگار تو نگهبان و مراقب هر چيز است».
ولي سالكان راه خدا، و رهروان راه دوست كه پيوسته در طريق تقوا و تهذيب نفوس گام بر مي دارند، پيش از آن كه فرشتگان خداوند مراقب اعمال آنها باشند خودشان مراقب اعمالشان هستند.
و به تعبير ديگر، اين مراقبت از درون مي جوشد، نه از برون. و به همين دليل، تاثير آن بسيار زياد و نقش آن فوق العاده مهم است. البته توجه به «مراقبت از برون » سبب مي شود كه پايه هاي «مراقبت از درون » محكم گردد.
در حقيقت انسان در اين دنيا به كسي مي ماند كه داراي گوهرهاي گرانبهايي است و از يك بازار آشفته مي گذرد، و مي خواهد با آن بهترين متاعها را براي خود تهيه كند در حالي كه اطرافش را دزدان و شيادان گرفته اند، چنين كسي اگر لحظه اي از سرمايه نفيس خويش غافل گردد، آن را به غارت مي برند، و او مي ماند و يك عالم اندوه و افسوس.
دقيقا همين گونه است، شياطين جن و انس در اين جهان انسان را احاطه كرده اند و هوا و هوسهاي درون او را به سوي خود مي خوانند، اگر خويش را به خدا نسپارد و مراقب اعمال خويش نباشد سرمايه ايمان و تقواي او به غارت مي رود و دست خالي از اين جهان به سراي ديگر منتقل خواهد شد.
در آيات قرآن و روايات اسلامي اشارات فراواني نسبت به اين مرحله آمده است، از جمله:
1- در آيه ي 14 سوره ي علق مي خوانيم: «الم يعلم بان الله يري؛ آيا انسان نمي داند كه خدا او و اعمالش را مي بيند»، كه هم اشاره به مراقبت پروردگار نسبت به اعمال انسان است و هم اين كه او بايد مراقب خويش باشد.
و در سوره ي حشر، آيه ي 18 خطاب به مؤمنان مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت) خدا بپرهيزيد و هر كس بايد بنگرد تا براي فردايش چه چيز از پيش فرستاده و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است».
جمله ي« و لتنظر نفس ما قدمت لغد» در واقع همان مفهوم مراقبه را مي رساند.
همين معني در سوره ي عبس، آيه 24 در شكل محدودتري بيان گرديده، مي فرمايد: «فلينظر الانسان الي طعامه؛ انسان بايد به طعام خويش بنگرد (و مراقب باشد كه آيا از طريق حلال آنها را فراهم ساخته يا از طريق حرام)!». (5)
2- در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي خوانيم كه در تفسير احسان در آيه ي شريفه ي ( ان الله يامر بالعدل و الاحسان) فرمود: «الاحسان ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك؛ نيكوكاري به اين است كه آن چنان خدا را پرستش كني كه گويي او را مي بيني، و اگر تو او را نمي بيني او تو را مي بيند.». (6)
بديهي است كه توجه به اين حقيقت كه خداوند در همه جا و در هر حال و در هر زمان، ناظر و شاهد و مراقب اعمال ما است، روح مراقبت را در ما زنده مي كند، تا پيوسته مراقب اعمال خويش باشيم.
3- در حديث ديگري از اميرمؤمنان علي عليه السلام آمده است كه فرمود: «ينبغي ان يكون الرجل مهيمنا علي نفسه، مراقبا قلبه، حافظا لسانه؛ سزاوار است انسان بر خويشتن مسلط و هميشه مراقب قلب خود و نگاهدار زبان خويش باشد!». (7)
4- در حديثي از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده است: «من رعي قلبه عن الغفله و نفسه عن الشهوه و عقله عن الجهل، فقد دخل في ديوان المتنبهين، ثم من رعي عمله عن الهوي، و دينه عن البدعه، و ماله عن الحرام فهو من جمله الصالحين؛ كسي كه مراقب قلبش در برابر غفلت، و نفسش در برابر شهوت، و عقلش در مقابل جهل باشد، نام او در دفتر بيداران و آگاهان ثبت مي شود، و آن كسي كه مراقب عملش از نفوذ هوا پرستي و دينش از نفوذ بدعت، و مالش از آلودگي به حرام بوده باشد در زمره صالحان است». (8)
5- در حديث قدسي مي خوانيم خداوند مي فرمايد: «يا بؤسا للقانطين من رحمتي، و يا بؤسا لمن عصاني و لم يراقبني؛ بدا به حال كساني كه از رحمت من مايوس شوند، و بدا با حال كسي كه نافرماني من كند، و مراقب (حضور) من نباشد». (9)
6- دريكي از خطب اميرمؤمنان علي عليه السلام آمده است:« فرحم الله امرء راقب ربه وتنكب ذنبه ،وكابر هواه، وكذب مناه؛ خدارحمت كند كسي را كه(دراعمال خويش) مراقب پروردگارش باشد، و از گناه بپرهيزد و با هواي نفس خويش مبارزه كند و آرزوهاي واهي را تكذيب نمايد». (10)
7- در نهج البلاغه نيز آمده است: « فاتقوا الله عباد الله تقيه ذي لب شغل التفكر قلبه ... و راقب في يومه غده؛ پس تقواي الهي پيشه كنيد اي بندگان خدا، تقواي انديشمندي كه تفكر قلب او را به خود مشغول داشته ... و امروز مراقب فردا (ي قيامت) خويش است». (11)
آري! «مراقبت» از خويشتن يا پروردگار يا قيامت كه در اين روايات آمده همه به يك معني است؛ يعني، مراقب اعمال و اخلاق خويش بودن، و نظارت دقيق بر آن داشتن، و همه روز و در همه حال و در هر جا به كارهايي كه از وي سر مي زند، توجه كند.
كوتاه سخن اين كه: رهروان راه حق و سالكان طريق الي الله بايد بعد از «مشارطه»، يعني عهد و پيمان بستن با خود و خداي خويش جهت اطاعت و بندگي حق و تهذيب نفس، بطور مداوم مراقب خود باشند كه اين پيمان الهي شكسته نشود، و درست همانند طلبكاري كه از همپيمانانش مطالبه پرداخت ديون مي كند، از نفس خويش مطالبه وفاي به اين عهد الهي را بنمايد. بديهي است هرگونه غفلت سبب عقب ماندگي و ضرر و زيان فاحش است، همان گونه كه اگر انسان در مطالبات مادي اش كوتاهي كند، به آساني سرمايه هاي خود را از دست مي دهد، بخصوص اين كه در برابر افرادي فريبكار و فرصت طلب قرار گيرد.

ج. محاسبه
گامي بعدي كه علماي اخلاق براي رهروان اين راه ذكر كرده اند، محاسبه است. و منظور اين است كه هر كس در پايان هر سال يا ماه و هفته و يا در پايان هر روز به محاسبه كارهاي خويشتن بپردازد، و عملكرد خود را در زمينه خوبيها و بديها، اطاعت و عصيان، خدا پرستي و هوا پرستي دقيقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشكاف و دقيقي كه همه روز يا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسي تجارتخانه خود مي پردازد و سود و زيان خويش را از دفاتر تجاري بيرون مي كشد و ترازنامه و بيلان تنظيم مي كند، به يك محاسبه الهي و معنوي دست زند و همين كار را در مورد اعمال و اخلاق خويش انجام دهد.
روشن است محاسبه چه در امر دين باشد يا دنيا يكي از دو فايده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود كلاني را نشان دهد، دليل بر صحت عمل و درستي راه و لزوم تعقيب آن است و هر گاه زيان مهمي را نشان دهد دليل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و يا خطا كار و ناآگاه در تجارتخانه اوست كه بايد هر چه زودتر براي اصلاح آن وضع كوشيد.
در اين زمينه نيز در منابع اسلامي اعم از آيات و روايات اشارات پر معنايي ديده مي شود.
آيات زيادي از قرآن خبر از وجود نظم، حساب و كتاب در مجموعه جهان آفرينش مي دهد، و انسانها را به دقت و انديشه در اين نظم، حساب و كتاب دعوت مي كند، از جمله مي فرمايد:
«و السماء رفعها و وضع الميزان- ان لاتطغوا في الميزان؛ آسمان را برافراشت و ميزان و قانون در آن گذاشت، تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت و حساب منحرف نشويد)!» . (سوره ي الرحمن، آيات 7 و 8).
در جاي ديگر مي خوانيم: «و كلّ شي ء عنده بمقدار؛ و هر چيز نزد او (خدا) مقدار معيني (حساب روشني) دارد..» .(سوره ي رعد، آيه ي 8)
و نيز مي فرمايد: «و إن من شي ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ و خزائن همه چيز فقط نزد ما است و ما جز به اندازه معين آن را نازل نمي كنيم». (سوره ي حجر، آيه ي 21)
از سوي ديگر قرآن مجيد در آيات متعددي از حساب دقيق روز قيامت خبر داده است از جمله: از زبان لقمان حكيم خطاب به فرزندش چنين نقل مي كند: « يا بُني انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن في صخرة او في السموات او في الارض يات بها الله ان الله لطيف خبير؛ پسرم! اگر به اندازه سنگيني دانه خردلي (كار نيك يا بد) باشد و در دل سنگي يا در (گوشه اي) از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت براي حساب) مي آورد، خداوند دقيق و آگاه است!». (سوره ي لقمان، آيه ي 16)
و نيز مي فرمايد: « و ان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله؛ اگر آنچه را در دل داريد آشكار كنيد يا پنهان نماييد، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه مي كند». (سوره ي بقره، آيه ي 284)
اين مساله بقدري مهم است كه يكي از نامهاي روز قيامت، «يوم الحساب » است: «ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب; كساني كه از راه خدا منحرف مي شوند، به خاطر فراموش كردن روز حساب عذاب شديدي دارند!» (سوره ص، آيه ي 26)
مساله حساب در قيامت بقدري روشن و آشكار است كه انسان را در آنجا حسابرس خودش مي سازند، و به او گفته مي شود: «اقرء كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيبا; (در آن روز به انسان گفته مي شود) نامه اعمالت را بخوان، كافي است كه امروز خود حسابگر خود باشي!» (سوره ي اسراء، آيه ي 14).
با اين حال و با توجه به اين شرايط كه همه چيز در دنيا و آخرت داراي حساب است، چگونه انسان مي تواند از حساب خويش در اين جهان غافل بماند. او كه بايد فردا به حساب خود برسد چه بهتر كه در اين دنيا ناظر بر حساب خويش باشد. او كه مي داند همه چيز در اين جهان حساب و كتابي دارد چرا خود را از حساب و كتاب دور دارد؟!
بنابراين، مجموعه آيات فوق و مانندآن اين پيام مهم را براي همه انسانها دارد كه هرگز محاسبه را فراموش نكنيد، و اگر مي خواهيد بارشما فردا سبك باشد، در اين جهان به حساب خويش برسيد، پيش از آن كه در آن جهان به حساب شما برسند.
در روايات اسلامي، مساله از اين هم گسترده تر است، از جمله:
1- درحديث معروف رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مي خوانيم: «حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا، و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاكبر؛ خويشتن را محاسبه كنيد پيش از آن كه به حساب شما برسند و خويش را وزن كنيد قبل از آن كه شما را وزن كنند! (و ارزش خود را تعيين كنيد پيش از آن كه ارزش شما را تعيين نمايند) و آماده شويد براي عرضه بزرگ (روز قيامت)!» (12)
2- در حديث ديگر از همان حضرت خطاب به ابوذر مي خوانيم: « يا اباذر حاسب نفسك قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابك غدا، وزن نفسك قبل ان توزن ... ؛ اي ابوذر! به حساب خويش برس، پيش از آن كه به حساب تو برسند، چرا كه اين كار براي حساب فرداي قيامت تو آسانتر است، و خود را وزن كن پيش از آن كه تو را وزن كنند!» (13)
3- در حديثي از اميرمؤمنان علي عليه السلام مي خوانيم كه فرمود: « ما احق للانسان ان تكون له ساعة لايشغله شاغل يحاسب فيها نفسه، فينظر فيما اكتسب لها و عليها في ليلها و نهارها؛ چقدر شايسته است كه انسان ساعتي براي خود داشته باشد، كه هيچ چيز او را به خود مشغول نسازد و در اين ساعت، محاسبه خويش كند و بنگرد چه كاري به سود خود انجام داده و چه كاري به زيان خود، در آن شب و در آن روز» .(14)
در اين حديث بوضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتي كه فراغت بطور كامل حاصل باشد، آمده است و اين امر از شايسته ترين اموربراي انسان شمرده شده است.
4- همين معني درحديث امام صادق عليه السلام به شكل ديگري آمده است، مي فرمايد:«حق علي كل مسلم يعرفنا، ان يعرض عمله في كل يوم و ليله علي نفسه، فيكون محاسب نفسه، فان رأي حسنه استزاد منها و ان راي سي-ئه استغفر منها لئلا يخزي يوم القيامه؛ بر هر مسلماني كه معرفت ما را دارد لازم است كه اعمال خود را در هر روز و شب، بر خويشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد، اگر حسنه اي مشاهده كرد براي افزودن آن كوشش كند، و اگر سيئه اي ملاحظه نمود از آن استغفار نمايد، مبادا روز قيامت رسوا گردد!» (15)
5- همين معني از امام كاظم عليه السلام به گونه ديگري روايت شده است، حضرت فرمود: «يا هشام ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم فان عمل حسنه استزاد منه و ان عمل سيئا استغفر الله منه و تاب؛ كسي كه هر روز به حساب خويش نرسد از ما نيست، اگر كار خوبي انجام داده از خدا توفيق فزوني طلبد (و خدا را بر آن سپاس گويد)و اگر عمل بدي انجام داده استغفار كند و به سوي خدا برگردد و توبه كند!» .(16)
روايات در اين زمينه فراوان است، علاقه مندان مي توانند براي توضيح بيشتر به مستدرك الوسائل، كتاب الجهاد، ابواب الجهادالنفس، مراجعه نمايند. (17)
اين روايات بخوبي نشان مي دهد كه مساله محاسبه نفس در اسلام از اهميت والائي برخوردار است، و كساني كه اهل محاسبه نفس نيستند، از پيروان راستين ائمه اهل بيت عليهم السلام محسوب نمي شوند!
در اين روايات به فلسفه و حكمت اين كار نيز به روشني اشاره شده است كه اين كار مي تواند مايه فزوني حسنات، و جلوگيري از سيئات و جبران آنها گردد، و از سقوط انسان در گرداب هلاكت و غرق شدن در درياي غفلت و بي خبري جلوگيري كند.
راستي چرا ما با امور مادي و معنوي حداقل يكسان برخورد نكنيم؟! امور مادي ما حساب و كتاب و دفترروزنامه و دفتر انبار و دفتر كل و دفاتر ديگر دارد، ولي براي امور معنوي حتي حاضر به يك حساب به اصطلاح سرانگشتي نيز نباشيم، در حالي كه امور معنوي به مراتب درجاتش بالاتر و والاتر است و اصولا قابل مقايسه با امور مادي نيست! به همين دليل، در حديث پر معنايي از پيغمبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي خوانيم: «لايكون العبد مؤمنا حتي يحاسب نفسه اشد من محاسبه الشريك شريكه، و السيد عبده ؛ انسان هرگز اهل ايمان نخواهد شد مگر اين كه در حسابرسي خويش سختگير باشد، حتي سختگيرتر از حساب شريك نسبت به شريكش و مولي نسبت به غلامش!» . (18)
اين موضوع به اندازه اي مهم است كه حتي جمعي از بزرگان كتابهائي در موضوع «محاسبه النفس » نوشته اند، از جمله محاسبه النفس مرحوم سيد بن طاووس حلي (متوفاي سنه 664 ه . ق) و محاسبه النفس مرحوم كفعي (از علماي قرن نهم هجري) و محاسبه النفس في اصلاح عمل اليوم و الاعتذار من الامس مرحوم حاج ميرزا علي حائري مرعشي (متوفاي 1344 ه . ق ) و محاسبه النفس سيد علي مرعشي (متوفاي 1080 ه . ق) است. (19)
در اينجا اشاره به چند نكته لازم به نظر مي رسد:
1- در اين كه چگونه بايد نفس را «محاسبه » كرد و خويشتن را پاي حساب حاضر نمود و مورد باز خواست قرار داد: بهترين طريق همان است كه در حديثي از اميرمؤمنان علي عليه السلام نقل شده كه بعد از نقل حديث پيغمبراكرم صلي الله عليه و آله كه فرمود: «اكيس الكيسين من حاسب نفسه؛ عاقل ترين مردم كسي است كه به محاسبه خويش پردازد» مردي از آن حضرت پرسيد «يا اميرالمؤمنين و كيف يحاسب الرجل نفسه؛ اي اميرمؤمنان! انسان چگونه نفس خويش را محاسبه كند؟».
امام ضمن بيان مشروحي چنين فرمود: «هنگامي كه صبح را به شام مي رساند، نفس خويش را مخاطب ساخته چنين گويد: اي نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمي گردد، و خداوند از تو درباره آن سؤال مي كند كه در چه راه آن را سپري كردي؟ چه عملي در آن انجام دادي؟ آيا به ياد خدا بودي، و حمد او را به جا آوردي؟ آيا حق برادر مؤمن را ادا كردي؟ آيا غم و اندوهي از دل او زدودي؟ و در غياب او زن و فرزندش را حفظ كردي؟ آيا حق بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا كردي؟ آيا با استفاده از آبروي خويش، جلو غيبت برادر مؤمن را گرفتي؟ آيا مسلماني را ياري نمودي؟ راستي چه كار (مثبتي) امروز انجام دادي؟!
سپس آنچه را كه انجام داده به ياد مي آورد، اگر به خاطرش آمد كه عمل خيري از او سر زده، حمد خداوند متعال و تكبير او را به خاطر توفيقي كه به او عنايت كرده به جا مي آورد، و اگر معصيت و تقصيري به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش مي طلبد و تصميم برترك آن در آينده مي گيرد، و آثار آن را از نفس خويش با تجديد صلوات بر محمد و آل پاكش، و عرضه بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام برخويشتن و قبول آن و اعاده لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو مي كند. هنگامي كه اين محاسبه (جامع و كامل) را انجام داد، خداوند مي فرمايد: «من به خاطر دوستي تو با دوستانم و دشمنيت با دشمنانم (و محاسبه جامعي كه با نفس خويش داشتي) در مورد گناهانت به تو سختگيري نمي كنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت!». (20)
آري اين است بهترين طرز محاسبه نفس!
2- آثار محاسبه نفس چيست؟
از آنچه در بحثهاي گذشته آمد، پاسخ اين سؤال روشن مي شود، ولي بسيار بجاست، از تعبيراتي كه در احاديث اسلامي آمده است در اينجا بهره گيري كنيم:
در حديثي از اميرمؤمنان علي عليه السلام مي خوانيم: «من حاسب نفسه وقف علي عيوبه و احاط بذنوبه، و استقال الذنوب و اصلح العيوب؛ كسي كه محاسبه نفس خويشتن كند، بر عيوب خويش واقف مي شود، و از گناهانش با خبر مي گردد (و به دنبال آن) از گناه توبه مي كند، و عيوب را اصلاح مي نمايد» (21)
و نيز از همان امام عليه السلام مي خوانيم: «من حاسب نفسه سعد؛ كسي كه به محاسبه خويشتن پردازد، سعادتمند مي شود.» (22)
و باز در حديث ديگري از همان حضرت مي خوانيم: «ثمره المحاسبه صلاح النفس؛ ميوه درخت محاسبه اصلاح نفس است» . (23)
بعضي از بزرگان علم اخلاق در توضيح حقيقت محاسبه، چنين گفته اند كه مانند محاسبه با شريك است كه درباره سرمايه و سود و زيان بينديشد، اگر سودي حاصل شده، سهم خود را از شريك بگيرد و تشكر كند و اگر خسراني حاصل گشته او را ضامن بشمرد و وادار به جبران در آينده كند.
سرمايه مهم انسان يعني عمر كه در اختيار نفس اوست نيز همين گونه است، سود آن كارهاي خير، و خسران آن گناهان است و موسم تجارت تمام طول روز، و شريك او در معامله، نفس اماره است.
نخست درباره فرائض مطالبه كند، اگر انجام يافته خدا را شكر گويد، و خويشتن را به ادامه اين راه ترغيب كند، و اگر فريضه اي از دست رفته، قضاي آن را مطالبه كند، و اگر انجام يافته ولي بطوري ناقص بوده، وادار به جبران از طريق نوافل كند، و اگر معصيتي مرتكب شده، او را باز خواست كند و جبران آن را بطلبد، درست همان گونه كه تاجر با شريكش محاسبه مي كند، كه حتي جزئي ترين امور، و كمترين مبلغ را در حساب فرو گذاري نمي كند، تا در معامله مغبون نگردد، بخصوص كه انسان در برابر نفس اماره قرار گرفته كه خدعه گر است و نيرنگباز، و مكار و افسونگر ...!
در واقع كاري را كه فرشتگان الهي در قيامت با او انجام مي دهند او در دنيا با خويشتن انجام دهد و حتي به هنگام محاسبه، افكاري كه در مغز او خطور كرده، و قيام و قعود، خوردن و آشاميدن، و خواب و سكوت را مورد محاسبه قرار دهد، و مثلا سؤال كند چرا فلانجا ساكت شدي؟ و چرا در فلان مورد تكلم نمودي ... (و سزاوار است انسان محاسبه نفس خويشتن را روز به روز، و ساعت به ساعت انجام دهد وگرنه رشته كار از دست او بيرون مي رود)، هرگاه انسان براي هر معصيتي كه در طول عمر انجام مي دهد، سنگي در حياط خانه خود بيندازد، بزودي حياط خانه او پر مي شود، عيب كار اينجاست كه انسان در حفظ و حساب معاصي سهل انگاري مي كند ولي دو فرشته اي كه مامور حفظ اعمال او هستند همه را ثبت و ضبط مي كنند و بالاتر از همه، خداوند همه را احصاء مي فرمايد، همان گونه كه قرآن مي گويد: «احصاه الله و نسوه؛ خداوند حساب آنها را نگه داشته و آنان فراموشش كرده اند!». (سوره مجادله، آيه 6) (24)
به عنوان حسن ختام، اين بحث را با حديثي درباره چگونگي حساب روز قيامت كه از آن مي توان روش محاسبه دنيا را فرا گرفت پايان مي دهيم:
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «لا تزول قدما عبد يوم القيامه حتي يسئل عن اربع: عن عمره في ما افناه و عن شبابه في ما ابلاه، و عن ماله من اين اكتسبه و في ما انفقه وعن حبنا اهل البيت؛ در روز قيامت هيچ انساني قدم از قدم بر نمي دارد تا از چهار چيز سؤال شود: از عمرش كه در چه راهي آن را سپري نموده، و از جواني اش كه در چه راهي آن را كهنه كرده، و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهي مصرف نموده، و از محبت ما اهل بيت (كه آيا حق آن را ادا كرده يا نه)». (25)

د. معاتبه و معاقبه (سرزنش كردن و كيفر دادن)
گام بعدي كه بعد از «محاسبه » انجام مي گيرد، مساله معاتبه و معاقبه يعني سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهايي كه از او سرزده است زيرا اگر انسان حساب كند، و در مقابل كارهاي خلاف، هيچ واكنشي نشان ندهد، نتيجه معكوس خواهد شد و به تعبير ديگر، باعث جرات و جسارت نفس است.
همان گونه كه وقتي انسان كارمندان و كارگران و شركاي خود را پاي حساب حاضر مي كند و از آنها تخلفها و نادرستيهايي در حساب مي بيند، در برابر آن واكنش نشان مي دهد و به نوعي آنها را كيفر مي دهد - از مرحله خفيف و ملايم مانند سرزنش گرفته تا مرحله كيفرهاي مختلف - كساني كه در مسير قرب خدا گام برمي دارند و به سير و سلوك مشغولند، نيز در برابر نفس سركش بايد چنين باشند در غير اين صورت، محاسبه نتيجه معكوس مي دهد يعني، موجب جرات و جسارت بيشتر مي شود.
قرآن مجيد تا آن حدّ به اين مساله اهميت داده كه به نفس «لوّامه » سوگند ياد مي كند و مي فرمايد: «و لا اقسم بالنفس اللوامه (26) » (27) و مي دانيم نفس لوامه همان وجدان بيداري است كه صاحبش را به هنگام ارتكاب كار خلاف ملامت و سرزنش مي كند، كه اين خود نوعي معاقبه و مجازات خويشتن است.
روشن است كه معاقبه و مجازات خويشتن در برابر كارهاي خلافي كه از انسان سرزده سلسله مراتبي دارد كه از ملامت شروع مي شود، سپس به مراحل شديدتر مانند محروم كردن خويشتن از بعضي لذائذ زندگي در يك مدت معين منتهي مي شود.
در قرآن مجيد به نمونه جالبي از اين موضوع در مورد سه نفر از متخلفان جنگ تبوك اشاره شده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد كه با آنها ترك رابطه كنند تا آنجا كه زمين با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خويش پرداختند، به اين صورت كه خودشان نيز يكديگر را ترك گفتند و در انزواي كامل به ادامه توبه مشغول شدند، پس از مدتي خداوند توبه آنها را پذيرفت، و اين آيه را نازل فرمود: «و علي الثلاثة الذين خلفوا حتي اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم؛ (همچنين) آن سه نفر را كه (در مدينه) باز ماندند (و از شركت در تبوك خود داري كردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتي) جايي در وجود خويش براي خود نمي يافتند، و دانستند كه پناهگاهي از خدا، جز به سوي او نيست، در اين هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند (و خداوند توبه آنها را پذيرفت) كه خداوند توبه پذير و مهربان است». (سوره ي توبه، آيه ي 118)
جمله ي «و ضاقت عليهم انفسهم؛ نفس آنها بر آنها (نيز) تنگ شد» ممكن است اشاره به همان مساله «معاقبه نفس» باشد كه آنان براي مجازات خويشتن يكديگر را ترك گفتند و در انزواي مطلق فرو رفتند، و اينجا بود كه خداوند توبه آنان را پذيرفت.
در شان نزول آيه 102 سوره توبه: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا عسي الله ان يتوب عليهم ان الله غفور رحيم ؛ و گروه ديگري به گناهان خود اعتراف كردند، كه اعمال صالح و ناصالحي را به هم آميختند، اميد مي رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند غفور و رحيم است». داستاني درباره ي «ابولبابه انصاري » نقل شده، كه از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود، ولي بر اثر سستي، از شركت در جنگ تبوك خود داري كرد، بعدا سخت پشيمان و ناراحت گشت، به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد و خود را به يكي از ستونهاي مسجد النبيء كه امروز به «ستون ابولبابه »، يا «ستون توبه » معروف است بست، و سوگند ياد كرد كه خود را بازنكند، مگر اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيايد و گره را بگشايد، يا به تعبير ديگر، خداوند اعلام قبولي توبه او را بنمايد. مدتي بر اين حال ماند، سپس آيه ي فوق نازل شد و قبولي توبه او را اعلام كرد.
روشن است كه اقدام ابولبابه، نوعي «معاقبه » و مجازات خويشتن در برابر كار خلاف بود، و نشان مي دهد كه اين مرحله از سير و سلوك در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و در ميان ياران او نيز وجود داشته است.
جمله ي «خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا ؛ اعمال صالح و ناصالحي را به هم آميختند» نيز مي تواند اشاره به اين معني باشد.
در احاديث اسلامي نيز اشاراتي به مساله معاقبه ديده مي شود، از جمله:
1- امير مؤمنان علي عليه السلام در اوصاف برجسته متقين و پرهيزكاران كه در نهج البلاغه آمده است، در شرح يكي از اوصاف آنها مي فرمايد: «ان استصعبت عليه نفسه في ما تكره لم يعطها سؤلها في ما تحب؛ هرگاه نفس او در انجام وظايفي كه خوش ندارد، سركشي كند (و به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش مي سازد (و از اين طريق نفس سركش را مجازات مي كند)». (28)
منظور اين است كه در برابر سركشي نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراك و استراحت است، از او دريغ مي دارد، تا از اين طريق مجازات شود و ديگر به راه عصيان و نافرماني حق نرود.
2- در حديث ديگري كه در «غررالحكم » از آن حضرت آمده است، چنين مي خوانيم: «اذا صعبت عليك نفسك فاصعب لها تذل لك؛ هنگامي كه نفس بر تو سخت گيرد (و در برابر طاعت فرمان حق به آساني تسليم نگردد) تو هم بر او سخت بگير (و خواسته هايش را از او دريغ دار) تا در برابر تو تسليم گردد!».
3- و نيز از آن حضرت آمده است: «من ذمّ نفسه اصلحها، من مدح نفسه ذبحها؛ آن كس كه نفس خويشتن را مذمت ( و سرزنش) كند سبب اصلاح آن را فراهم كرده، و آن كس كه خويشتن را مدح و ثنا گويد، گويي خود را ذبح كرده است». (29)
4- باز در حديثي از همان امام همام عليه السلام آمده است كه فرمود: «دواءالنفس الصوم عن الهوي، و الحميه عن لذات الدنيا؛ داروي نفس (سركش) روزه گرفتن از هوي و هوسها و پرهيز از لذات دنيا است» . (30)
در حالات صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علماي بزرگ و مؤمنان پاكدل، نمونه هاي فراواني از اين مطلب ديده مي شود كه آنها به هنگام ارتكاب گناهي، خويشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار مي دادند، و هر كدام به نوعي براي عدم تكرار گناه در آينده اقدام مي نمودند، از جمله:
1- در حالات ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه يكي از اصحاب به نام «ثعلبه » (31) كه از طايفه انصار بودبا «سعيد بن عبدالرحمن » (كه از مهاجران بود) پيمان برادري داشت، در يكي از غزوات «سعيد» به همراهي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به ميدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در مدينه ماند و به دوست خود اطمينان داد كه مشكلات خانواده او را حل مي كند و از همين رو هر روز براي آنها آب و هيزم مي آورد و در حل مشكلاتشان مي كوشيد.
روزي زن «سعيد» درباره ي مطلبي از پشت پرده با ثعلبه سخن مي گفت، هواي نفس بر او چيره شد، پرده را كنار زد، همين كه چشمش به همسر زيباي سعيد افتاد دل از دست بداد و گام پيش نهاد و دست دراز كرد كه ... ، ولي همسر سعيد فرياد زد، ثعلبه چه مي كني؟ آيا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشي؟!
اين سخن، ثعلبه را تكان داد، گوئي از خوابي عميق برخاسته بود، فريادي كشيد و از خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا گذاشت، و به گريه زاري مشغول شد و مي گفت: «الهي انت المعروف بالغفران و انا الموصوف بالعصيان؛ خدايا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!».
به اين ترتيب او خود را در محروميت و تنگنا براي مجازات خويشتن نسبت به خطايي كه از او سرزده بود قرار داد، سرانجام طي داستان مفصل خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و به پيشگاه آن حضرت توبه خويش را عرضه نمود، و آيه ي 135 سوره ي آل عمران در حق او نازل شد، و توبه اش مقبول درگاه الهي افتاد «و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله و لم يصروا علي ما فعلوا و هم يعلمون؛ و آنها كه وقتي مرتكب عمل زشتي شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مي افتند و براي گناهان خود طلب آمرزش مي كنند و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمي ورزند، با اين كه مي دانند!». (32)
2- در حالات فقيه بزرگ عالم شيعه، مرحوم آيت الله بروجردي (قدس سره الشريف) نقل شده كه هرگاه عصباني مي شد، و احيانا به بعضي طلاب درس خود پرخاش مي كرد، با اين كه اين پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت به فرزندش بود، بلافاصله از همين پرخاش مختصر، پشيمان شده و در مقام عذرخواهي و جبران بر مي آمد، و طبق نذري كه داشت، فرداي آن روز را براي جبران اين كار روزه مي گرفت و به اين ترتيب، خود را در برابر اين كار كوچك معاقبه مي فرمود.
3- يكي از علماي بزرگ اخلاق نقل مي كرد كه يكي از آقايان اهل منبر مي گفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسين عليه السلام مي كنم و جواب مي شنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمي روم! اين حالت روحاني از آنجا براي من پيدا شد كه روزي وارد مجلس مهمي شدم و واعظ معروفي را بر منبر ديدم، اين خيال در دل من پيدا شد كه بعد از او سخنراني جالبي كنم و او را بشكنم! به خاطر اين خيال غلط تصميم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال اين كار (معاقبه خويشتن در مقابل يك فكر خطا و خيال باطل) اين نورانيت در قلب من پيدا شد كه پاسخ سلامم را به حضرت، مي شنوم. (33)
كوتاه سخن اين كه: مراقبه و سپس محاسبه در صورتي اثر قاطع دارد، كه مساله «معاقبه » و كيفرهاي مناسب، نسبت به نفس اماره و هوي و هوسهاي سركش را در پي داشته باشد وگرنه تاثير آن بسيار ضعيف خواهد بود.
ولي اين به آن معني نيست كه اعمال مرتاضان و بعضي از صوفيان منحرف را امضا كنيم، و بر داستانهايي كه نمونه آن در پاره اي از كلمات «غزالي » در «احياءالعلوم » آمده است صحه بگذاريم كه مثلا انسان براي رياضت نفس يا جبران خطاهايي كه از او سرزده، دست به اعمال خشونت بار نسبت به خويشتن بزند و مجازاتهاي خطرناك و ابلهانه اي نسبت به خود انجام دهد، بلكه منظور از «معاقبه » كارهايي شبيه آنچه در بالا آمد مي باشد، مانند روزه گرفتن، تعطيل كردن برنامه هايي كه در معرض هوي و هوس است، و محروم ساختن خويشتن از پاره اي لذات مادي و امثال آنها.
به گفته مرحوم نراقي در معراج السعاده: «اگر كار خلافي از او سرزد در مقام تنبيه خود بر آيد، مثلا، تن به عبادات سنگين و انفاق اموالي كه مورد علاقه اوست بدهد، اگر لقمه حرام يا مشتبهي خورده خويشتن را مقداري گرسنگي دهد، و اگر زبان به غيبت مسلماني گشوده، مدح او كند يا با سكوت، خود را تنبيه، يا با ذكر خدا آن را جبران نمايد. اگر شخص فقير و تنگدستي را كوچك شمرده و نسبت به او توهين كرده، مال فراواني را به او ببخشد، و همچنين نسبت به ساير معاصي و تقصيرات در مقام جبران برآيد» . (34)
پي نوشت ها:
1- «فرج » اشاره به شهوت جنسي است.
2- بحارالانوار، جلد67، صفحه 64.
3- بحار الانوار، جلد67، صفحه 64.
4- سوره ي انفطار، آيه ي 12.
5- آنچه در بالا آمد يكي از تفاسير آيه است، تفسير ديگري كه در آيات سوره عبس نيز شواهدي بر آن وجود دارد اين است كه معني آيه نظر كردن به طعام براي كشف نكات توحيدي و آيات عظمت خلقت است، در عين حال دو تفسير با هم منافاتي ندارد.
6- كنز العمال، جلد3، صفحه 22، حديث 5254؛ بحارالانوار، جلد 25، صفحه 204.
7- غرر الحكم.
8- بحارالانوار، جلد67، صفحه 68.
9- اصول كافي، جلد 2، صفحه 67.
10- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 349.
11- نهج البلاغه، خطبه 83 (خطبه غراء).
12- بحارالانوار، جلد67، صفحه 73.
13- امالي طوسي، (طبق نقل ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 619).
14- مستدرك الوسائل، جلد 12، صفحه 154.
15- تحف العقول، صفحه 221.
16- مستدرك الوسائل، جلد 12، صفحه 153.
17- مستدرك الوسائل، جلد 12، صفحه 152 تا156 - همين معني در اصول كافي، جلد2، باب محاسبه العمل، صفحه 453، حديث 2، آمده است.
18- محاسبه النفس سيد بن طاووس، صفحه 14 ؛ بحارالانوار، جلد67، صفحه 72، حديث 22.
19- الذريعه، جلد20.
20- بحارالانوار، جلد89، صفحه 250.
21- غرر الحكم.
22- مستدرك، جلد 12، صفحه 154.
23- غرر الحكم.
24- محجه البيضاء، جلد 8، صفحه 167 (باتلخيص).
25- خصال صدوق، صفحه 253.
26- سوره ي قيامت، آيه ي 2.
27- معروف در ميان مفسران قرآن اين است كه «لا» در جمله بالا زائده و براي تاكيد است. اين نكته نيز قابل توجه است كه براي «نفس لوامه » تفسيرهاي مختلفي ذكر شده بعضي آن را اشاره به افراد كافر و عاصي دانسته اند كه در روز قيامت خود را ملامت مي كنند، و بعضي اشاره به آنها در دنيا مي دانند كه شايسته ملامتند هر چند خود را ملامت نكنند، ولي معني بالا (وجدان بيدار ملامت كننده) از همه مناسبتر است، چرا كه قرآن به آن قسم ياد كرده، قسمي كه نشانه اهميت فوق العاده آن است. (دقت كنيد)
28- نهج البلاغه، خطبه 193.
29- غرر الحكم.
30- همان مدرك، حديث شماره 5153 .
31- در ميان ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم افراد زيادي بودند كه نام ثعلبه داشتند، و اين ثعلبه غير از ثعلبه بن حاطب انصاري است كه از پرداخت زكات خودداري كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان او را از جامعه اسلامي طرد كردند.
32- اين داستان را بطور مشروح در كتب مختلفي از كتاب خزينه الجواهر صفحه 320 نقل شده و فخررازي در تفسير در ذيل آيه آن را به صورت بسيار فشرده آورده است (تفسير كبير فخررازي، جلد9، صفحه 9).
33- داستان معروف علي بن يقطين و ابراهيم جمال نيز نمونه ديگري است.
34- معراج السعاده، چاپ جديد، صفحه 703 (با كمي تلخيص).
جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به تفاسير موضوعي:
1- اخلاق در قرآن، استاد ناصر مكارم شيرازي.
2- مبادي و مراحل اخلاق در قرآن، استاد جوادي آملي .

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ریاضت در قرآن

رياضت يعني چه؟ و در اين مورد آيه اي از قرآن بيان كنيد.

«رياضت» - كه به گفته عارفان «مفتاح همه سعادت‏ها و كيمياى همه دولت‏ها است»ابوسعيد نامه، ص‏12.. همان مجاهدت و جهاد با نفس است كه موجب مى‏شود آدمى، از حجاب‏هاى ظلمانى رهايى يابدشرح بر مقامات اربعين، صص‏74 - 76 و نيز نگا: فلسفه عرفان، ص‏267.. برخى آن را نوعى آمادگى براى سلوك معنوى دانسته‏اند.اشارات، ج‏3، نمط نهم. «رياضت» براى جلوگيرى از حركات افراطى در قواى شهويه، غضبيه و ناطقه است و اين قوا را جهت كمال انسانى تعديل مى‏كند. نفس انسانى داراى سه نيرو است كه آنها را «نفوس سه گانه» ناميده‏اند: نفس شهوانيه، نفس غضبيه و نفس ناطقه و مجموع اخلاق پسنديده و ناپسند آدمى، از اين سه نيرو نشأت مى‏گيرد.
اگر «نفس شهوانيه» به سمت افراط پيش رود و وجود آدمى را مسخّر خويش سازد، به چارپايان بيشتر شباهت خواهد داشت، تا آدميان. امّا اگر اين نيرو تعديل شود، انسان داراى عفت و ادب نفسانى مى‏گردد و به مقام اصلى خود بار مى‏يابد.
اگر «نفس غضبيه» حاكم مطلق انسان شود و به صورت عادتى مستمّر با وى عجين گردد، او به درندگان بيشتر از انسان شبيه خواهد بود. امّا اگر اين نيرو تعديل گردد، آدمى متين، بردبار، نيك‏روش و دادگر خواهد شد؛ همان خصايص حسنه‏اى كه زيبنده او است.
«نفس ناطقه» نيز اگر تعديل نشود، پست فطرتى، ترفند، خدعه‏گرى، چاپلوسى، مكر، ريا و تظاهر بر وجود آدمى چيره خواهد شد و اگر از جنبه افراط بازداشته شود، وى مى‏تواند در پرتو آن، دو نيروى ديگر (خشم و شهوت) را، رام خويش سازد و خود را به كسب دانش و ادب و خويشتن دارى از پستى‏ها رهنمون سازد.در اين خصوص نگا: تهذيب الاخلاق، صص‏50 - 56. رياضت عبارت است از وارد كردن نفس، به سختى‏ها و مشقّات بدنى و روحى و مخالفت با هوا و هوس و تعديل سه قوه پيش گفته تا «سالك» بتواند به مقام معنوى خويش نايل شود و راه حق را بيابد.
آموزه‏هاى اسلامى بر اين امر مهر تأييد گذاشته و انسان‏ها را به مجاهدت با هوا و هوس و تعديل قوا تشويق كرده است. قرآن كريم به منظور بيرون آوردن انسان‏ها از حجاب‏هاى ظلمانى تعلقات، جهاد با نفس و مخالفت با هواهاى نفسانى را به آنان توصيه و بر آن تأكيد مى‏كند و براى آنكه در ميدان جهاد با نفس (جهاد اكبر) موفق باشند، به صبر و استقامت و استعانت از حضرت حق دعوت مى‏فرمايد:مقالات، ج‏1، ص 70.
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ عنكبوت (29)، آيه 69.؛ «و آنان كه در راه ما مجاهده و كوشش كردند، به راه خويش هدايت مى‏كنيم».
«وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»؛ همان، آيه 9.؛ «و هر كه بكوشد، تنها براى خود مى‏كوشد؛ زيرا خدا از جهانيان سخت بى‏نياز است».
روايات نيز آكنده از تأكيد بر مجاهده با نفس و مبارزه با آن است و از هر كارى مهم‏تر تلقى شده است.نگا: ميزان‏الحكمة، ج‏2، صص‏139 - 141.

مردن تن در رياضت زندگى است‏ رنج اين روح را پايندگى است‏

مثنوى معنوى، دفتر 3، بيت 3365.
از ديدگاه اسلام راه و روش اين رياضت‏ها، راه‏ها و روش‏هاى تعيين شده است؛ يعنى، از آنجا كه هر حجابى، اثر واقعى خاص خويش را دارد، از بين بردن آن نيز راه مخصوص به خود را در عالم تكوين دارد و نمى‏توان بر خلاف آن قدم نهاد و اگر كسى هم بر خطا رود، مطلوب خويش و اصلى را در رياضت به دست نخواهد آورد. بر اساس فرهنگ اسلامى، فقط با «ايمان» و «عمل صالح» و آنچه كه خداوند متعال و رسول و ائمه اطهار«عليهم السلام» دستور داده‏اند، رهايى از حجاب‏ها ميسّر است:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ»؛ انعام (6)، آيه 71.؛ «بگو: حقيقت اين است كه هدايت، همان هدايت الهى است و بس و ما مأموريم در مقابل پروردگار همه عوالم، تسليم بوده و تابع هدايت او باشيم».
«وَ أَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ همان، آيه 153.؛ «و اينكه، اين است صراط مستقيم من، پس تبعيت از آن بكنيد و از تبعيت كردن از راه‏هاى ديگر بپرهيزيد كه شما را از صراط مستقيم بازداشته و پراكنده مى‏كند بدانيد اين توصيه خداى متعال است به شما، باشد كه راه تقوا را در پيش گيريد».
به هر حال اصل رياضت و مجاهدت در نظر اسلام، با انطباق آن بر واجبات و محرمات، مستحبات و مكروهات، امرى مقبول و تأييد شده است.مفاتيح‏الغيب، ص‏1077.
اهداف رياضت - بنابر آنچه كه ابوعلى سينا نوشته است - سه چيز است:
يك. غير خداوند را از سر راه دور كند.
دو. انسان از آن جهت كه تركيبى از عقل و شهوت است و پهنه وجودش صحنه كشمكش قواى سفلى و علوى است؛ براى سفر بدون مزاحم به سوى بالا، بايد كارى كند كه جنبه سِفْلىّ نفس (نفس اماره) مطيع و تسليم جنبه عِلْوِىّ و عقلى (نفس مطمئنه) گردد؛ وگرنه به طور دائم در حال كشمكش و رفتن و بازگشتن و ترقى و سقوط خواهد بود.
سوم. لطيف كردن و رقيق كردن روح است تا آماده قبول انوار و تجلياتى شود.نگا: اشارات، ج‏3، نمط نهم؛ مقالات، ج‏2، صص 168 و 169. پس رياضت براى خالص و پالايش كردن وجود آدمى است.
بهر آن است اين رياضت وين جفا تا برآرد كوره از نقره جفا

مثنوى معنوى، دفتر 1، بيت 232.
نتايج رياضت نيز به حسب نوع و مرتبه و كميت و كيفيت آن، متفاوت است؛ برخى كه رياضت‏هاى مشروعشان در حد پايين‏ترى است، مشاعر بالاتر حسى‏شان تقويت مى‏گردد و با چشم، گوش، لامسه، چشايى و بويايى، حقايق برتر را مى‏بينند، مى‏شنوند، لمس مى‏كنند، مى‏چشند و مى‏بويند. هر چه رياضت دقيق‏تر، ژرف‏تر، گسترده‏تر و مداوم‏تر شود، مكاشفات و مشاهدات برترى حاصل مى‏گردد و هر چه باريك‏تر و لطيف‏تر گردد، تجليات و انوار الهى بر قلب سالك مى‏تابد و خود را با وجه او مواجه مى‏بيند. به هر حال برآمد رياضت مشروع، «تسليم جان» شدن در مقابل جانان و فانى گشتن در وجه او و باقى ماندن به بقاى او است.

اين رياضت‏هاى درويشان چرا است‏ كآن بلابر تن بقاى جان ماست‏

تا بقاى خود نيابد سالكى‏ چون كند تن را سقيم و هالكى‏

دست كى جنبد به ايثار و عمل‏

تا نبيند داده را جانش بدل‏

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چيستي رياضت شرعي

ميخواستم بدونم رياضت هاي شرعي يعني چي و چرا اين كار رو انجام ميدن؟

در پاسخ به اين سوال نكات ذيل را تقديم مي كنيم:

الف) رياضت در لغت عرب به معني تمرين و ممارست است و مرتاض يعني اهل رياضت؛ يعني رضايت كش. رياضيّات را هم رياضيّات گفته اند از ان جهت كه ذهن را تمرين مي دهد. ورزش را هم رياضت مي گويند. همان گونه كه در بدن آدمي قابليّتهايي طبيعي وجود دارند كه با ورزش و تمرين فعّال مي شوند، و فرد با تمرين تبديل مي شود به كشتي گير و زيبايي اندام و رزمي كار و ژيمناست و ... ، يا ذهن آدمي در اثر تمرين، قدرتهايي خاصّ به دست مي آورد، نفس آدمي نيز در اثر تمريناتي خاصّ مي تواند به توانايي هاي خاصّ برسد. اين توانايي ها در مرتاضان، در حدّ توانايي هاي مثالي، آن هم در سطوح پايينش مي باشند؛ امّا در عرفاي حقيقي توانايي هاي فرامثالي و در عارفان واصل و علماي ربّاني به حدّ قواي الهي و فوق مَلكي مي رسد.

ب) آنگونه كه شما نيز اشاره فرموديد، از يك چشم‏انداز مى‏توان رياضت را به دو نوع كلي تقسيم كرد:
1. رياضت به صورت مطلق و قطع نظر از آموزه‏هاى دينى؛ و آن عبارت است از اينكه انسان از هر راه ممكن، جسم خود را به مشقّت بيندازد تا مهارت‏ها و توانمندى‏هايى را در بعد روحى به دست آورد؛ چه چنين عملى از نظر احكام شرعى و مبانى دينى صحيح باشد يا نباشد. و نيز فرقى نمى‏كند اين كار با كرامت انسانى سازگار باشد يا نباشد؛ مانند بسياري از رياضت هاي غير شرعي مرتاضان هندي و يا اعمال بسياري از گروه هاي صوفيه.
براي نمونه: روش يوگا، هيپنوتيزم، مرتاضي كه مي توان به تواناييهاي خاص روحي دست يافت و مانند مرتاضان، در اثر رياضتهاي خاص، قدرتهايي را پيدا كرده و چيزهاي عجيبي كه نمونه هايش را شنيده ايم انجام داد. ولي اين نوع كارها موجب كمال و ترقي انسان نمي تواند باشد، مثلاً بعضي از مرتاضان، بر اثر تمرينهاي فراوان و رياضتهاي عجيب، مانند: خوابيدن چند ساعت يا چند روز، روي ميخهاي آنچناني، اذيتهاي طاقت فرسا به بدن و ...، حبس كردن نفس را ياد گرفته و با اين گونه رياضتهاي بي ارزش، خود را در معرض نمايش مردم قرار مي دهند، مدتها نفس خود را در سينه حبس مي كنند؛ حتي گاهي، مردم برخي از آنان را در تابوت گذاشته دفن مي كنند و بعد از يك هفته يا ده روز، قبر را شكافته و آنان را زنده مي يابند!به اين نوع اشخاص نمي توان گفت كه به كمال معنوي رسيده اند؛ زيرا همه انسانها بدون استثنا؛ حتي بدترين و شقي ترين افراد و كافر مطلق هم مي توانند بر اثر تمرين و رياضت نَفْس به چنين كارهايي دست يابند. اين نوع كارها فقط براي سرگرم كردن مردم ساده لوح است و الاّ هيچ گونه جنبه كمالِ معنوي و قرب الهي ندارد.
2.رياضت براساس معيارهاى شرعى
رياضت شرعي همان ورزيدگي روحي، جهاد اكبر و خودسازي است. امام علي عليه السلام در نامه معروف به عثمان بن حنيف مي نويسد: «وَ إنَّما هِي نَفسي أَرُوضُها بِالتَّقوي؛و جز آن نيست كه نفس خويش را با پرهيزكاري رياضت مي دهم.» ( نهج البلاغه، نامه 45)
در رياضت‏هاى دينى مانند صوم يا روزه، هرگز فرد از چارچوب شريعت خارج نمى‏شود و هر قدرت و نيرويى براى او مطلوب نيست. او براساس احكام الهى روزه مى‏گيرد؛ زيرا اعمال احكام دينى، براى اين است كه انسان را در حوزه عبوديت خدا قرار دهد و او را به مقام قرب الهى برساند. پس نتيجه واثر رياضت‏هاى شرعى و غيرشرعى كاملاً با هم متفاوت است.
بايد توجه داشت كه صحيح ترين شيوه كسب تواناييها و پرورشِ استعدادهاي روحي و ارزش آن، در صورتي است كه اين امور، در راستاي اطاعت از امر پروردگار و كسب رضايت خداوند و تقرب به او بوده و در نهايت، موجب كمال و سعادت معنوي انسان گردد.
به عبارت ديگر، مطمئن ترين راه براي به فعليت رساندن قواي روحي، همان رياضتهاي شرعي است كه از طريق تعاليم اولياي الهي و معصومين عليهم السلام ترسيم شده و از هر گونه افراط، تفريط، گوشه نشيني و انزوا منزه است.
در واقع، همه انبيا و ائمه عليهم السلام ، براي شكوفا ساختن و از قوه به فعل رساندن همين استعداد شگفت انگيز انساني و هدايت صحيح آن مبعوث شده اند. اساسا برنامه ها و تعاليم دين مقدس اسلام، براي تربيت و توانمند ساختن بعد روحانيِ بشريت مي باشد و هدف نهايي از توانمند ساختن روح انساني، تقرب معنوي به خداوند است و اين تقرب، فقط با رياضتهاي شرعي امكان پذير است.

ج) همانگونه كه اشاره شد، آموزه‏ها و منابع اسلامى بر رياضت شرعي مهر تأييد زده و انسان‏ها را به مجاهدت با هوا و هوس و تعديل قواي جسمي تشويق كرده اند كه عبارتند از:
1. قرآن كريم: به منظور بيرون آوردن انسان‏ها از حجاب‏هاى ظلمانى، جهاد با نفس كه جهاد اكبر است را به آنان توصيه مى‏كند و براى آنكه در ميدان موفق باشند، به صبر و استقامت و استعانت از حضرت حق دعوت مى‏فرمايد: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا و آنان كه در راه ما مجاهده و كوشش كردند، به راه خويش هدايت مى‏كنيم» (عنكبوت:69) «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ؛ و هر كه بكوشد، تنها براى خود مى‏كوشد؛ زيرا خدا از جهانيان سخت بى‏نياز است»(عنكبوت:69).
2. روايات موجود ما از معصومين (ع) نيز آكنده از تأكيد بر مجاهده و مبارزه با نفس است. در كلمات حضرت علي (ع) رياضت به عنوان يك امر مهم تلقي شده است؛ مانند: «من استدام رياضة نفسه انتفع؛ كسي كه مداومت بر رياضت نفس داشته باشد، بهرهمند خواهد شد» (غرر الحكم، ص .238). براي مطالعه بيشتر در اين مورد نگا: ميزان‏الحكمة، ج‏2، صص‏139 - 141
البته در منابع اخلاقي، عرفاني و ادبي ما كه برگرفته از منابع اصيل و جامع «كتاب الله و عترت» است، به اين امر مهم نيز توجه ويژه شده است؛ مانند كتاب مثنوي معنوي مولوي، كه مي گويد:
مردن تن در رياضت زندگى است‏ رنج اين تن روح را پايندگى است‏
پس رياضت را به جان شو مشتري چون سپردي تن به خدمت جان بري

د) رياضت شرعي ـ دينى با رياضت غيرشرعي ـ غيردينى، تفاوت هاي بسيار دارد از جمله:
1. بر اساس قاعده كلى «لاضرر و لا ضرار فى الاسلام؛ ضرر رساندن و ضرر ديدن در اسلام و احكام آن، قرار داده نشده است» و همچنين بر اساس قاعده «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها؛ خداوند براى هيچ كس بيشتر ازتوانايى‏اش تكليف نمى‏كند» (بقره: 286)؛ دين، به انسان اجازه ضرر زدن به خود يا به ديگرى را نمى‏دهد و اعمال او همواره بايد فايده عقلايى داشته باشد. براى مثال روزه عمل واجبى است كه افراد مكلّف، بايد آن را بگيرند. اما همين روزه اگر در جايى موجب آسيب شديد جسمانى،يا بيمارى و يا تشديد آن گردد، حكم آن لغو مى‏شود و چنين فردى نبايد روزه بگيرد. در حالى كه مرتاض در رياضت غيرشرعي خود، ممكن است عملى را به اين جهت انجام دهد كه موجب تقويت اراده شود و كارى ندارد به اينكه اين عمل ممكن است براى او ضرر داشته باشد يا نه.
اساساً اسلام با برنامه «سختي دادن به تن» مخالف است و مي‏گويد بدنت بر تو حقي دارد و لذاست كه پيامبر (ص) از عمل عده‏اي كه خواستند رياضت هاي شاقه را بر خود وارد كنند نهي فرمود.
حتي اسلام مي گويد كه برنامه «بر خلاف ميل نفس رفتار كردن» اگر چه كار خوبي است اما متاسفانه عده‏اي مبارزه با نفس را مبارزه با اين خود (خود واقعي) هم انگاشتند مثلا نفسي كه خواهان آبرو را كاري كردند تا بي‌آبرو شود! عده‏اي از صوفيه به نام ملامتيه به همين بهانه، حاضر شدند كه ديگران شخصيت و كرامت آنها را لگدمال كنند! آنها براي مبارزه با غرور، تظاهر به فسق و فجور مي‏كردند! در صورتي كه اسلام با همه اينها مخالف است و اميرالمومنين علي (ع) مي‌فرمايد: «عز المومن غناه عن الناس» (جلوه‏هاي حكمت موضوع 146 ح .8).
2. در رياضت‏هاى الهى، قصد و انگيزه الهى است؛ ولى معلوم نيست در رياضت هاي غيرشرعي چنين هدفى دنبال شود. پس فرق ديگر مربوط به انگيزه و هدفى است كه در رياضت دنبال مى‏ شود. اگر از مرتاض سؤال شود انگيزه و هدف تو از اين عمل چيست، ممكن است بگويد: براى تقويت روح، يا به جهت تقويت اراده، يا به دليل اينكه بتوانم توانايى به دست آورم. اما نخستين شرط روزه اين است كه روزه‏دار، بايد نيّت و قصد «قربت» كند: «انما الاعمال بالنّيات» ( مستدرك الوسايل، ج 1، ص 90).
3. تفاوت ديگر در بكارگيرى محصولات و نتايج رياضت است. يك انسان مؤمن - كه در قالب عمل به احكام الهى به كمالاتى دست مى‏يابد هرگز حاضر نيست از اين كمالى كه به دست آورده، سوء استفاده كند و در راه حرام، آن را به كار گيرد. اما مرتاض ممكن است در اثر رياضت، توانمندى‏هايى به دست آورد و در راه غيرصحيح و غيرمشروع از آن استفاده كند.

ن ـ) برخي از بزرگان وادي معرفت، رياضت را داراي چهار ركن اساسي دانسته اند:
1.سكوت: يعني بسته شدن هم زبان، لب و دهان انسان از ياد هر كس و هرچيزي كه غير از خدا باشد و نيز سكوت دل كه به آن جز ياد خدا امري راه نيابد. سكوت زبان از مدارج اهل دل است و سكوت دل از صفات مقربين واهل كشف وشهود. علامه حسن زاده آملي به زيبايي مي فرمايد: «از خاموشي گفتار زايد»(نامه ها، برنامه ها).
2.عزلت يا گوشه گيري از هياهوي دنيا: عزلت مايه سكوت سالك است. در اين مرتبه است كه سالك از خلط و آميزش و موانست و معاشرت با مردم بي‌خبر خودداري مي كند و در حال خلوت به دنيا و مافيها وقعي نمي گذارد.
3.گرسنگي (صوم؛ روزه): براي تسلط بر نفس شهواني و قواي حيواني، گرسنگي بهترين توشه هر رهروي است. پرخوري دليل بر دوري و محروم شدن از انوار الهي و بي نصيب ماندن از خير و بركت است.
گرسنگي، خشوع و خضوع، مسكنت و احساس فقر و سكون و آرامش را به همراه مي آورد و رقت وصفا را در سالك برمي انگيزاند و موجب مي گردد كه به اخلاق الهي متخلق گردد. گرسنگي بايد با همت مردانه سالك توام باشد چه در غير اين صورت ثمري ندارد.
4.بيداري (يقظه): بيداري مايه خودشناسي است كه مقدمه خداشناسي است و هر گاه سالك از هياهوي مردم دنيازده دوري گزيد و به خدا مشغول شد و هنگاميكه غفلت زدگان به خواب فرو مي روند، بيداري كشيد و اركان رياضت را به جا آورد، از دايره محدود بشريت خارج مي شود و به عالم ملكوت راه مي يابد. بيداري بر دو نوع است يكي بيداري دل و ديگري بيداري چشم. (حق الحقيقه، كاشف دزفولي صدرالدين، از صفحات آخر كتاب)

و.) اهداف رياضت شرعي
«رياضت» براي به دست آوردن سه هدف است
1. دوركردن غير حق از سر راه: هدف اول از رياضت، اين است كه عارف، براي رسيدن به حق، هر گونه مانعي را از بين ببرد كه در اصطلاح «تزكيه» يا «تخليه نفس» ناميده مي شود؛ يعني بايد تلاش كرد تا هر آنچه كه غير از خدا در دل وجود دارد، از آن بيرون و دل را تخليه كرد.
2. مطيع ساختن نفس اماره: از آنجا كه انسان تركيبي از عقل و شهوت است، براي اينكه بتواند بدون مزاحم و مانع، به سوي خدا سير كند، بايد كاري كند كه نفس اماره را مطيع و تسليم نفس مطمئنه سازد. در نتيجه، نفس شيطاني را تحت امر و اختيار نفس رحماني قرار دهد.
3. لطيف و رقيق كردن روح: يعني انسان به كمك اين دو مورد ياد شده، با زهد در عمل و حضور قلب در عبادت، روح خود را براي قبول انوار الهي آماده سازد.( ر،ك: شيخ ابو علي سينا، الاشارات والتنبيهات، نمط نهم، مرحله اول و دوم سير و سلوك.)

خلاصه سخن
هر چند از راه هاي غيرديني، مثل روش: «يوگا» يا «مرتاضي» انسان مي تواند به بعضي از تواناييهاي روحي دست يابد، ولي اين نوع تواناييها موجب معرفت، كمال و تقرب به خداوند نمي گردد؛ زيرا مقصود از رياضت شرعي و ديني آن است كه انسان، برخلاف هواها و خواسته هاي نفساني خويش عمل كند و نفس خود را به اطاعت خداوند وادار سازد.
مقصود از اين نوع رياضتها (يوگا و مرتاضي) معمولاً براي تشخص، جلب توجه مردم به سوي خود و يا ارتزاق مي باشد، لذا اين نوع رياضتها، نوعي پيروي از هواي نفس و دوري از خداوند است، ولي در مقابل، از راه رياضتهاي شرعي مي توان به بالاترين درجه كمال و معرفت و در نتيجه، تقرب به خداوند نايل گشت.(ر.ك: اسد عليزاده اكبر، كسب تواناييهاي روحي از راه رياضت ، مبلغان ش 61 )
بنابراين، اكثر رياضتهاي مرتاضانه از نظر شرعي حرام مي باشند. عرفاي حقيقي رياضتي جز انجام واجبات و ترك محرّمات و عمل به مستحبّات و ترك مكروهات ندارند. زماني به آقا سيّد علي قاضي عرض شد: فلان مرتاض هر روز فقط يك بادام مي خورد. ايشان فرمودند: وي از سختي به آساني پناه برده. گفتند: چگونه؟ فرمود: اگر مي تواند، يك روز گناه نكند.
اين جمله ي آن ولّي خدا بسيار عميق مي باشد. چون ماها سر تا سر عمرمان در حال گناه مي باشيم جز مواقعي اندك. چون اسراف از گناهان كبيره است؛ و با ارزشترين سرمايه ي انسان عمر است. پس آنكه لحظه به لحظه از عمر خود درست استفاده نمي كند، در بزرگترين متاع خويش اسراف مي كند. لذا اگر كسي بخواهد اصلاً گناه نكند، بايد حتّي يك ثانيه از عمر خود را هم صرف غير خدا نكند. علّامه حلّي فرموده اند: من يازده سال با خواجه نصيرالدين طوسي زندگي كردم و در اين مدّت حتّي يكبار هم نديدم كه او كار مباحي انجام دهد.
شگفتا! اين مرد الهي نه تنها حرام و مكروه مرتكب نمي شده، حتّي كار مباح هم نمي كرده، بلكه هر چه مي كرده يا واجب بوده يا مستحبّ؛ يعني حتّي خوابيدن و خوردن او نيز براي خدا بوده است. سيّد احمد خميني فرمودند: پدرم حتّي آب هم كه دست فرزندانش مي دادند قربة الي الله بود.
يكي از مراجع نيز در مورد امام خميني(ره) و آية الله بهجت(ره) فرمودند: اين دو بزرگوار در عمر خود بازي نكردند.

ي) در اين باره مطالعه كتب ذيل راهگشا خواهد بود:
جهاد با نفس؛ امام خميني.
جهاد با نفس؛ شيخ حرّ عاملي.
موفق و مويد باشيد.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اهميت و کيفيت مراقبه

كيفيت واهميت مراقبه ومحاسبه در خود سازي

اهميت مراقبه از آن جهت است که ما با خدا رابطه داريم و اين رابطه رابطه خدا و بنده است, يعني ما بنده خدا هستيم و خدا مولاي ما است. مراقبه لازمه بندگي است, يعني يک بنده دائم بايد مراقب خودش و مولايش باشد. خودش از آن جهت که نکند خلاف فرمان الهي کاري انجام دهد که باعث ناخشنودي مولا مي شود و مراقب خدا باشد از آن جهت که مولاي او است و لازم است در هر لحظه ببينيم رضايت او در انجام چه کاري است و همان را انجام دهيم, زيرا رضايت او شرط کمال و سعادت بنده است.
به لحاظ کيفيت مراقبه يا گام هاي عملي به سوي خودسازي و يا به تعبير علماي اخلاق مرابطه با نفس داراي چندين مرحله است:
الف. مشارطه:
مشارطه به معناي شرط كردن و قرار گذاشتن است. بر سالك است كه هر روز بعد از نماز صبح مقداري با خود خلوت كند و با ياد آورى سوره شريفه «وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاِْنْسانَ لَفى خُسْر» نفس خويش را مورد خطاب قرار دهد و بگويد: «ارزنده ترين سرمايه من، عمر من است كه تنها سرمايه رسيدن به حيات ابدي و سعادت جاويد است، ضايع كردن و صرف كردن آن در نافرماني خدا و ارتكاب جرم و گناه مرا دچار خسارتي بزرگ خواهد كرد. مگر اين كه كالايى از آن گرانبهاتر به دست آورم، كالايى كه در همان سوره در ادامه آيات آمده است: «اِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الْصّالِحاتِ وَ تَواصَوا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبْرِ; مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبائى و استقامت توصيه نموده اند! نكند خسارت ديده و حسرت زده با پيك مرگ رو به رو شوم و در آخرت از زيان كاران باشم.
خوب است به خود بگويد: «فكر كن عمر تو پايان يافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و ديدن حقايق تلخ و ناگوارى كه با كنار رفتن حجاب ها آشكار مى شود، سخت پشيمان شده اى و فرياد بر آورده اى «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ; اى (فرشتگان) پـروردگار، شما را به خـدا مرا باز گردانيد تا در برابر كوتاهيهايى كه كردم!، عمل صالـح انجام دهم » (سوره مؤمنون، آيه 100)
در دعاي سي و يكم صحيفه سجاديه كه معروف به دعاي توبه است به موضوع «مشارطه» عنايت خاصي شده است. در فرازي از اين دعاي پرفيض چنين آمده است: پرودگارا! با تو شرط مي بندم و عهد مي كنم كه به آن چه نمي پسندي باز نگردم و تضمين مي كنم كه به سراغ آن چه در نزد تو مذموم و نكوهيده است نروم و پيمان مي بندم كه از همه گناهانت دوري گزينم.»
در هنگام مشارطه سالك با اعضاي خود مانند چشم، زبان، گوش، دست و پا، دهان، شكم، فكر و دل ، يكي يكي شرط مي كند كه مطيع فرمان خدا باشند، رضايت او را در نظر بگيرند، از حدود الاهي تجاوز نكنند، آنچه را كه خدا دوست دارد، دوست بدارند و از آنچه نمي پسندد، پرهيز كنند، نعمت هاي خداوند را شكر گذارند ونيروهاي خود را در راهي مصرف كنند كه باعث رشد و شكوفايي خود و قرب الهي باشد.
كوتاه سخن اين كه: «مشارطه» از گامهاى مهمّى است كه براى تهذيب اخلاق برداشته مى شود; و بدون آن، ابرهاى تيره و تار غفلت و غرور، سايه تاريك و شوم خود را بر دل و جان آدمى مى افكند، و نجات او بسيار مشكل است.
ب. مراقبه:
مراقبه دومين مرحله عملي خودسازي است. «مراقبه» از ماده «رَقَبَه» به معنى «گردن»، گرفته شده و از آنجا كه انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چيزى گردن مى كشد، و اوضاع را زير نظر مى گيرد، اين واژه بر معنى نظارت، مواظبت و زير نظر گرفتن نفس خويش، به كار گرفته شده است.
اين مرحله محوري ترين و مؤثرترين گام در خودسازي و تهذيب اخلاق به حساب مي آيد. اين واژه در تعبير علم اخلاق و تهذيب نفس در مورد «مراقبت از خويش» به كار مي رود. يعني انسان پس از عهد و پيمان و شرط بستن با اعضا و جوارح خود در كمين آنها بنشيند و كاملا مراقب باشد كه بر عهد خود بمانند و از صراط مستقيم هدايت گمراه نشوند.
حال انسان مراقب مانند كسي است كه تمام سرمايه او گوهر گران بهايي است كه در اختيار دارد و مراقب است تا دزدان و شيادان سرمايه او را به غارت نبرند. سرمايه انسان عمر او است، قلب، ايمان و نورانيت او است، انساني كه در محاصره هواهاي دروني و شيطان هاي بيروني قرار دارد، سرمايه ايمان و تقواي او در معرض هجوم و حمله دشمنان دروني و بيروني است، اگر از خويش مراقبت نكند و اخلاق و كردار و افكارش را تحت كنترل و نظارت كامل قرار ندهد، شك نداشته باشد كه سعادت ابدي او بر باد مي رود و با دست خالي به عالم ديگر انتقال مي يابد.
قرآن كريم مي فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت) با خدا بپرهيزيد، هر كس بايد بنگرد كه چه چيزي براي فردايش فرستاده است و از (مخالفت) با خدا بپرهيزيد كه خداوند از آن چه انجام مي دهيد آگاه است.»
و از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «يَنبَغِي أَن يَكُون الرَّجُل مُهينًا عَلَي نَفسِهِ، مُرَاقِباً قَلبَه، حَافِظاً لِسَانَهُ؛ سزاوار است انسان بر خود مسلط باشد و همواره مراقب قلب خود و نگاه دار زبانش باشد.»
البتّه پيش از آن كه انسان مراقب خويش باشد، فرشتگان الهى مراقب اعمال او هستند; قرآن مجيد مى فرمايد:: «وَ اِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظينَ ; بى شك حافظان و مراقبانى بر شما گمارده شده است (كه اعمال شما را به دقّت زير نظر دارند)!» «يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ; آنها مى دانند شما چه مى كنيد.» «مايَلْفِظُ مِنْ قَوْل اِلاّلَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ; انسان هيچ سخنى را تلفّظ نمى كندمگر اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريت است.» ( (سوره انفطار، آيه 10) سوره انفطار، آيه 12 در آيه 18 سوره ق)
و از آن بالاتر، خداوند عالم و قادر، هميشه و در همه جا مراقب اعمال ما است.
در آيه 1 سوره نساءمى خوانيم:«اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً;به يقين خداوند مراقب شماست!» «اَلمْ يَعْلَمْ بِاَنَّ اللّهَ يَرى; آيا انسان نمى داند كه خدا او و اعمالش را مى بيند» كه هم اشاره به مراقبت پروردگار نسبت به اعمال انسان است، و هم اين كه او بايد مراقب خويش باشد. در آيه 14 سوره علق
بديهى است كه توجّه به اين حقيقت كه خداوند در همه جا و در هر حال و در هر زمان، ناظر و شاهد و مراقب اعمال ما است، روح مراقبت را در ما زنده مى كند، تا پيوسته مراقب اعمال خويش باشيم.
ولى سالكان راه خدا، و رهروان راه دوست كه پيوسته در طريق تقوا و تهذيب نفوس گام بر مى دارند، پيش از آن كه فرشتگان خداوند مراقب اعمال آنها باشند خودشان مراقب اعمالشان هستند.
و به تعبير ديگر، اين مراقبت از درون مى جوشد، نه از برون; و به همين دليل، تأثير آن، بسيار زياد، و نقش آن فوق العاده مهم است. البتّه توجّه به «مراقبت از برون» سبب مى شود كه پايه هاى «مراقبت از درون» محكم گردد.
كوتاه سخن اين كه: رهروان راه حق و سالكان طريق الى اللّه بايد بعد از «مشارطه»، يعنى عهد و پيمان بستن با خود و خداى خويش جهت اطاعت و بندگى حقّ و تهذيب نفس، بطور مداوم مراقب خود باشند كه اين پيمان الهى شكسته نشود، و درست همانند طلبكارى كه از همپيمانانش مطالبه پرداخت ديون مى كند، از نفس خويش مطالبه وفاى به اين عهد الهى را بنمايد; بديهى است هرگونه غفلت سبب عقب ماندگى و ضرر و زيان فاحش است، همان گونه كه اگر انسان در مطالبات مادّى اش كوتاهى كند، به آسانى سرمايه هاى خود را از دست مى دهد، بخصوص اين كه در برابر افرادى فريبكار و فرصت طلب قرار گيرد.
د. محاسبه:
در مرحله سوم بايد محاسبه داشته باشد. امام حسن عسكري (ع ) مي فرمايد: ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم ان عمل خيرا، استزاد و ان عمل سوئا استغفرالله. از ما نيست كسي كه در شبانه روز لااقل يك بار محاسبه نفس نداشته باشد، اگر عمل خوبي از او سرزده از خدا بخواهد كه توفيق او را زياد كند و اگر عمل بدي سر زده، از خداوند طلب بخشش نمايد.
امام كاظم عليه السلام در حديثي در اين باره مي فرمايد: «ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم مره؛ كسي كه هر روز به حساب خود نرسد از ما نمي باشد». و چنانچه در محاسبه براي سالك ظاهر شود كه از وظايف خود تخلف و سرپيچي نموده بايد استغفار كند و اگر به وظايف خود عمل كرد ، و نسبت به آنها كوتاهي نكرده، شكر و سپاس الهي را به جا آورد.
محاسبه يعني , انسان در يكي از ساعات پاياني روز به حساب و كتاب حالات و افعال خود رسيدگي كند كه امروز چكار كرده ام، چه كار مي بايست انجام مي دادم كه انجام نداده ام و چه كار انجام داده ام كه مي بايست نمي كردم ؟ خدا از كدام كار من راضي است و شيطان از كدام؟
منظور از محاسبه اين است كه هر كس در پايان هر روز يا حداقل هرهفته و ماه و سال كارهاي خود را حسابرسي كند و عملكرد خود را در مورد خوبي ها و بدي ها و طاعت و نافرماني را دقيقا محاسبه كند و همانند تاجري دقيق كه در پايان روز يا هفته و ماه و سال، حساب هاي تجاري خود را بررسي مي كند و سود زيان خويش را مورد مطالعه قرار مي دهد، به يك محاسبه الهي و معنوي دست زند و همين دقت و موشكافي را در مورد اعمال و رفتارش اعمال نمايد. اگر اعمالش نيك و خداپسند باشد خدا را شكر كند و دوام آن را از خداوند بخواهد و اگر گناه و خلافي از او سرزده از خدا طلب آمرزش كند و از استمرار آن جلوگيري كند و در جبران آن و محو آثارش بكوشد. در واقع اگر بعد از مرگ و در عالم قيامت به حساب ما رسيدگي كنند و همه افكار و حركت و سكون و گفتار و سكوت ما را مورد محاسبه قرار دهند كار از كار گذشته و فرصتي براي جبران خطاها و زماني براي پاك كردن گناهان و استغفار باقي نمانده است، ولي اگر در همين دنيا خود قاضي پرونده خود باشيم و به اعمال خود رسيدگي كنيم در صورت ناروا بودن اعمال و زشت بودن رفتارمان مي توانيم در صدد جبران برآئيم و پيش از فرا رسيدن مرگ و بسته شدن پرونده اعمال، زشتي ها و گناهان را با آب توبه و انابه از دفتر كردار مان بزداييم و با اعمال صالح و خداپسند، گناهان را به حسنات و نيكي ها تبديل نماييم.
يكي از مراحل سخت و دشواري كه همه انسان ها در روز قيامت پيش رو خواهند داشت، محاسبه اعمال و رسيدگي به رفتار و كردار آنها در دنياست. اعمال و كارهايي كه انسان به تدريج و در مدت عمرش انجام مي دهد پس از چندي از صفحه ذهن او فراموش مي شود، ولي هيچ يك از آنها از پرونده اعمال او و صفحه هستي محو نمي شود. اعمال انسان از ريز و درشت با انسان همراه و باقي است و بعد از مرگ و در عالم قيامت همه را يك جا حاضر خواهد ديد: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً. روزي كه هر كس، هر كار نيكي را كه انجام داده حاضر مي بيند و آرزو مي كند ميان او و اعمال بدش فاصله زيادي باشد.
در حديث معروفي از رسول گرامي اسلام(صل الله عليه و آله و سلم) چنين آمده است: حَاسِبُوا أَنفُسَكُم قَبلَ أَن تُحَاسِبُوا وَزِنُوا قَبلَ أَن تُوزَنُوا وَ تَجهَزُوا لِلعَرض الاَكبَر. پيش از آن كه به حساب شما برسند، خود را محاسبه كنيد و قبل از آن كه شما را بسنجند خويش را بسنجيد.»
در روايت تكان دهنده اي از حضرت امام كاظم(عليه السلام) كسي كه اهل محاسبه نفس و اعمالش نباشد با مرام و مسلك و برنامه اهل بيت(ع) اجنبي بوده و از زمره شيعيان آنها به شمار نمي آيد. چند كلام حكيمانه ديگر از مولاي صالحان و متقيان در مورد محاسبه: ثَمَرةُ المُحَاسِبَةِ صَلاحُ النَّفسِ. ميوه درخت محاسبه، اصلاح نفس است. مَن حَاسَبَ نَفسَهُ سَعِد؛ هر كس خود را محاسبه كند، به سعادت مي رسد. مَن حَاسبَ نَفسَهُ وَقَفَ عَلَي عُيُوبِهِ وَ أَحَاطَ بِذُنُوبِهِ وَ استِقَالَ الذُّنُوب وَ أَصلَحَ العُيُوب. هر كس حسابگر خود باشد، به عيب هاي خود پي مي برد و از گناهانش آگاه مي شود و از گناه توبه مي كند و عيب هايش را اصلاح مي كند.»
اين كار علاوه بر اينكه در امر خودسازي و اصلاح نفس انسان مفيد است، كار محاسبه روز قيامت را آسان خواهد كرد.
ر. معاتبه و معاقبه:
بعد از محاسبه نوبت به معاتبه و معاقبه مي رسد. معاتبه به معناي عتاب و سرزنش كردن و معاقبه به معناي مجازات كردن و كيفر دادن خود است. اين مرحله خاص كساني است كه در مراقبت از خود خوب عمل نكرده و نتوانسته است خواسته هاي افراطي نفس خود را كنترل نمايد و دچار خطا و نافرماني شده است.
اگر انسان بعد از محاسبه نفس و حسابرسي رفتار و كردار خود، در مقابل تخلفات و سركشي هاي نفس واكنشي نشان ندهد، جرأت و جسارت نفس براي ارتكاب گناه بيشتر مي شود. همان گونه كه مدير يك شركت و يا رئيس يك اداره كارگران و كارمندان و زيردستان خود را به دليل تخلفاتي كه از آنها سرزده و كوتاهي و قصور در انجام وظايف، مورد سرزنش و جريمه قرار مي دهد و متناسب با ميزان خطا و جرم آنها را گوشمالي و كيفر مي دهد، همچنين كسي كه در راه اصلاح و تربيت نفس قدم بر مي دارد بايد در برابر سركشي و طغيان نفس بي تفاوت نباشد و به موقع عكس العمل نشان دهد وگرنه افراطي گري و سركشي نفس مهار نخواهد شد.
البته بايد توجه داشت كه كيفر نفس در برابر كارهاي خلافي كه انجام داده، داراي مراتب فراواني است. گاهي به گونه اي است كه تنها سرزنش كافي است و بيش از آن نياز نيست ولي گاهي نيز لازم است سخت گيري بيشتري صورت گيرد و نفس انسان از برخي لذت ها، خواهش ها و چيزهاي مورد علاقه اش، مانند خواب و غذا و استراحت محروم گردد تا رام و مهار شود.
اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه معروف متقين در بيان اوصاف اهل تقوا مي فرمايد: «أَنَّ استَعصَبَت عَلَيهِ نَفسَهُ فِي مَا تَكرَه لَم يُعطِهَا سُؤلَهَا فِي مَا تُحِبّ؛ هر گاه نفس او در انجام وظايفي كه خوش ندارد سركشي كند، او هم از آن چه دوست دارد محرومش مي سازد.»
و در حديث نوراني ديگر مي فرمايد: إِذَا صَعبَت عَلَيكَ نَفسَكَ فَاصعَب لَهَا تَذِلُّ لَك. هنگامي كه نفس منقاد و رام تو نگردد و بر تو سخت بگيرد، تو هم عرصه را بر او تنگ كن تا تسليم تو گردد.»
تذكر اين نكته لازم است كه نبايد براي مجازات نفس در برابر تخلفات و نافرماني او، دست به اعمال خشونت بار و مجازات هاي سنگين و خطرناك زد كه اين كار زيان هاي جبران ناپديري در پي دارد و به سلامت جسم و روح انسان و آسيب جدي وارد مي سازد. مراد از كيفر دادن نفس اموري مثل روزه گرفتن به صورت متعادل و قابل تحمل و منع كردن او از برخي لذت ها و بهره مندي ها با هدف رام كردن و تسليم ساختن آن است.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 

 

دسته بندي: کتاب ها ,فایل های Word,دست نوشته,متن,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

تبلیغات Down

جایگاه تبلیغات دوستان
رایگان

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد